«سیرجان شده تگزاس!» این جمله را بارها زیر عکسها و فیلمهای منتشر شده از سرقت مسلحانهی اخیر کامنت کردهاند. سرقتی خونین در آن عصر یکشنبهی کذایی در بازار شهرمان. هنوز تب حادثهی خونین نگذشته، فیلمِ ربودن خودرو از یک زن در چهارراه موحدی پخش میشود! دزدیئی که گرچه در شب اتفاق افتاده اما میتوان ضربالمثل مشهور «دزدی در روز روشن» را مصداق آن دانست زیرا در حالی اتفاق افتاد که شهر در جنب و جوش بود و مردم در حال رفت و آمد بودند. یکی به صورت علنی رانندهی زن را پرت میکند و با خودرو او میگریزد.
افکار عمومی هنوز از شوک پخش این فیلم بیرون نیامده که خبر تخریب عامدانهی خودروی اورژانس گوش به گوش میشود. گفته میشود چند نفر با سنگ و چوب به جان خودرو اورژانس افتاده و تمام شیشههایش را شکستهاند!
این میان ذرهبین این نوشته نمیخواهد بر روی عوامل تاثیرگذار بر افزایش چنین پدیدههای آسیبزای اجتماعیئی باشد که حالا بخواهیم از فقر و شرایط بد اقتصادی و تورم به عنوان عوامل موثر بر رواج دزدی و خشونت، نام ببریم. حتا قصد نداریم پیگیریهای مسوولان زحمتکش امنیتی را در این باره زیر سوال ببریم.
موضوع این نوشته، بیتفاوتی مسوولان شهر است نسبت به امنیت روانی مردم. حس ناامنیئی که در هفتههای اخیر به مردم این شهر تزریق شده، بر روی کیفیت زندگیشان تاثیر مستقیم داشته است. از کسبه بگیرید تا هرکس که مال و اموالی هرچند نه چندان با ارزش دارد.
در واکنش مسوولان مربوطه چه تلاشی برای برگرداندن احساس امنیت به جامعه کردهاند؟ بله گفتم «امنیت» یعنی تنها گزینهای که در سالهای اخیر روی آن مانور داده شده و از مزیتهای زندگی در ایران بوده که به نسبت کشورهای دیگر منطقه، برشمرده شده است.
اما حالا در سکوت مراجع مربوطه همین مزیت هم از دید افکار عمومی به دیدهی تردید نگریسته شده است درحالی که روابطعمومیهای مراجع صلاحیتدار در اقناع افکار عمومی سیرجان نه تنها ضعیف عمل کردهاند که حتا میتوان به جرات گفت؛ دست روی دست گذاشتهاند.
شخص فرماندار سیرجان به عنوان رییس شورای تامین شهرستان با نیروهای تحت امرش برای برگرداندن آرامش روانی مردم چه کرده است؟ کدام نشست خبری را گذاشته یا همکاریهای لازم را با رسانهها در این باره داشته تا از پیگیریهای فرمانداری در این خصوص پرده برداشته شود تا به بازگرداندن آرامش روانی به جامعهی نگران سیرجان کمک کند؟
دیگر مراجع مربوطه چه تلاشی برای بازگرداندن امنیت روانی به مردم کردهاند؟ از ابتدای ماجرای بازار که برخی رسانهها خبر را از فیلتر همین مراجع رد داده و سپس منتشر کردند، جز خشمگین کردن بیشتر مردم چه نتیجه و بازخورد دیگری گرفتهاند؟ چنین واقعهی اسفناکی که ژرفای فاجعهاش برای همگان آشکار است را بر اساس چه عقل و تدبیری «سرقت نافرجام» لقب دادند و آن را تیتر درشت کردند؟!
درخواست از مردم برای ارایه اطلاعات یا گذاشتن جایزهی یک شمش طلا جز این که در عمل هنوز اقدام موثری برای یافتن رد سارقان نشده، چه پیام دیگری در دل خود دارد؟
اگر بگوییم اینها ترفندهایی برای به اشتباه انداختن مجرمان و انداختن آنها به دام خطا بوده است، باز هم اصل صورت مساله بر سر جای خودش است. صورت مسالهای به نام بیتوجهی مسوولان مربوطه به امنیت روانی جامعه.
روابط عمومی که ضعیف عمل کند، حتا اگر مسوولان مربوطه بیشترین تلاش و بهترین عملکرد را هم داشته باشند، باز برداشت عمومی جامعه چیز دیگریست.
پاسخگویی به افکار عمومی از ارکان مهم اداره جامعه در روزگار نوین است. آن مسوول یا مسوولانی که به این رکن اساسی اعتقادی نداشته باشند یا بیتوجه باشند و پشت ممنوعیت مصاحبه پنهان شوند، تنها جامعهی خود را از اقناع روانی محروم نمیکنند بلکه در نهایت کارنامهی کاری خود را نیز زیر سوال میبرند و گویی خود معترفانه فریاد میزنند که: «من ضعیف عمل کردم و حالا حرفی هم برای گفتن ندارم.»
شماره 639 مورخ 13 اسفند 1399