"چطو شد که ئی طو شد"ی بر اتفاقات اخیر کشور؛
راه گفتوگو بسته شد که ئی طو شد
"چطو شد که ئی طو شد" یک جملهی پرسشی با گویش محلی سیرجان و حومه است که از طرف مقابل ارائهی یک تحلیل به زبان ساده را خواهان است تا درکی از اوضاع پیدا کند و چگونگی به شرایط کنونی رسیدن را بفهمد.
حالا اگر بخواهیم به زبان ساده بگوییم چه شد که کشور ما به شرایط یک ماه و چهل روز گذشته رسید، باید بگوییم پیش از این مسوولان خودشان تمام راههای نرم مخالفخوانی با برخی سیاستها را به روی مردم بسته بودند و مردم برای رساندن مطالبات و اعتراضشان به گوش مسوولان، دیگر هیچ راهی نداشتند. نه امیدی به صندوق رایِ از معنا تهی شده برای تغییر شرایط و نه اعتمادی به رسانههای داخلی.
خود مسوولان در خانهی تک تک ملت ما را به روی منوتو و سعودیاینترنشنال گشودند. با تحمل نکردن زمزمههای هر انتقادی در رسانههای داخلی که به جایی برنمیخورد و امنیت و قدرت یک کشور مقتدر را برهم نمیزد. بر همین اساس نباید تصور کرد که اگر روزنامهنگار و خبرنگار داخلی خبر فوت مهسا امینی را منتشر نمیکرد، خبر از منبع شهروندخبرنگاران به گوش رسانههای آن طرفی نمیرسید و دیگر اتفاقات بعدی نمیافتاد.
مگر در این سالها شاهد پخش گزارشهای مردم عادی که با گوشی موبایل تهیه و از طریق اینترنت ارسال میشد در رسانههای ماهوارهای خارج کشور نبودیم؟ بنابراین مسوولان اول از همه کلاه خودشان را قاضی کنند که چرا روزنامهها را تعطیل کردند و صداوسیما را تکصدا و فضا را آمادای جولان دادن بیبیسی و منوتو!
همین سخنتازه به خاطر انتقادهای معمولیاش در این سالها چقدر توقیف شد و دادگاه رفت؟ حتما تا حالا هم مسوولان تا حدودی و گاهی جوالدوز را کنار گذاشته و یک سوزن به خود زدهاند که این روزها بیسر و صدا ممنوع از تصویری خاتمی برطرف شد تا حرفهای او آبی بر آتش حوادث باشد. یا احمد زیدآبادی استاد علوم سیاسی و همشهری خودمان که روزگاری توسط خود مراکز قدرت از دانشگاه اخراج شد چون نظرات و انتقادها و پیشنهادهایش توسط مسوولان ما تحمل نمیشد ولی حالا توسط صداوسیما دعوت میشود و برای سخنرانی به دانشگاه شریف فراخوانده میشود. چرا؟ تا دانشجویان ساختارشکن را دعوت به آرامش و همان گفتوگویی کند که زمانی خود مسوولان رشتهی ارتباط آن را چیده بودند.
بنابراین مسوولان کشور بیش از گشتن دنبال هر مقصری برای حوادث اخیر و خسارتهای فراوان جانی و مالی و اعتباریاش، خودشان را و کارنامهی گذشتهشان را جلوی آیینه بگذارند و یاد آن عقاب معروف شعر ناصر خسرو بیفتند. پرندهی مغرور بر نوک تیری که بالش را زخمی کرده بود، پر خویش دید و فهمید از خود اوست که بر اوست. بنابراین امیدواریم در ادامه مسوولان کشور برای بهبود اوضاع پیام را با زبر و زرنگی و تیزی گرفته باشند و این راهی که بر روی خاتمیها و احمد زیدآبادیها گشودهاند را در ادامه هم گشوده بگذارند و با رفتن این آتش به زیر خاکستر گمان نکنند ماجرا تمام شد و بازگردند به روش سابق.
زمانی مهندس بازرگان در دادگاه رژیم شاه سابق گفت، انتقادهای نسل ما را در دانشگاهها و وزارتخانهها تحمل کنید و گرنه بعد ما نسلی میآید که دیگر با زبان گفتوگو با شما سخن نخواهد گفت...