گزارشی از بساط شبیه به هم دست فروشان زن در سطح شهر؛
سناریوی مشترک  زنان دست فروش
داستان زندگی هر چهار زن یکی‌ست‌! دستفروشی می‌کنند و جوراب و دستمال آشپزخانه می‌فروشند.
اغلب تمام لباس‌های‌شان سیاه است و کاغذ سفیدی  را که روی آن نوشته شده سرپرست یک خانواده‌ام و دختر دم بخت دارم از من خرید کنید را روی بساط‌شان گذاشته‌اند.
یکی‌شان کنار درمانگاه بهبود بساط می‌کند، دیگری کنار داروخانه فرهنگ نشسته و جوراب‌ها و دستمال‌ها را منظم می‌چیند و تک و توکی مشتری دارد.
آن دیگری کنار یکی از فروشگاه‌های بزرگ لباس در منطقه مرکزی شهر بر روی سکو نشسته و منتظر مشتری‌ست که از فروشگاه لباس بیرون بیایند و یک جوراب هم از او بخرند و زن چهارم هم دستفروش یکی از پیاده‌روهای محیاشهر است. هر چهار زن مقنعه و مانتو و چادر و جوراب و ساق‌دستی‌شان مشکی‌ست، هر چهار زن کیف  تقریبا بزرگ مشابهی دارند  که  جوراب‌ها و دستمال‌ها را درون آن می‌گذرانند تا در پایان روز کاری‌شان  به خانه ببرند و صبح فردا دوباره با خود بیاورند. به گونه‌ای که مشخص است یک نفر این کیف‌ها را برایشان خریده. پای صحبت‌شان که بنشینی هر چهار زن یک‌ داستان مشترک از زندگی شان تعریف می‌کنند.
هر چهار نفر که در چهار نقطه‌ی مختلف از شهر دستفروشی می‌کنند زندگی‌شان یک سناریوی یکسان دارد!
دختر دم بخت دارند که هجده سال دارد و از سن ازدواجش گذشته و با پسری که لیسانس گرفته و سربازی رفته اما بیکار است نامزد کرده و با خانواده زنش به سیرجان آمده تا کاری پیدا کند.
 این زن‌ها می‌گویند  یک دختر دیگر هم دارند که زندگی‌اش روبراه است و او به مادرش پیشنهاد داده برای کار به سیرجان برود چون سیرجان شهر ثروتمندی‌ست. این زن‌ها می‌گویند یک پسر دارند که مغازه داشته، ورشکست شده و الان خبری ازش ندارند. و در نهایت وقتی ازشان می‌پرسی که شوهرتان کجاست؟ می گویند چون  مشکل روحی دارد، خانه‌نشین است چون هیچ کجا برای کار قبولش نمی‌کنند.
تنها چیزی را که این چهار زن از زندگی خود می‌گویند و کمی متفاوت از یکدیگر است این است که در عین حال که همگی هم استانی هستند، محل زندگی‌شان متفاوت است و شامل بیرجند، طبس، تربت حیدریه و بجنورد شهرهایی‌ست که به گفته‌ی خودشان به خاطر خشکسالی و از رونق افتادن مشاغل، فقیر شده‌اند و روز به روز ‌بر تعداد فقرا اضافه می‌شود، زنان از ثروت و برکت زیاد سیرجان می‌گویند و امیدوار هستند که بتوانند  از طریق همین دستفروشی دستی بت سر و روی زندگی خود بکشند.
با توجه به اینکه از وظایف اداره اداره بهزيستي اقدام به شناسايي متکديان و کودکان و زنان کار خیابانی و... است، این موضوع باعث شد داستان مشترکی که زنان دستفروش از زندگی‌‌شان می‌گویند و چیدمان یکسان جوراب‌ها و دستمال‌ها را با رییس اداره بهزیستی سیرجان در میان بگذاریم و بپرسیم که ماجرای حضور این زنان به صورت پخش و پلا در سیرجان، چیست؟ اینکه واقعا کجایی هستند؟
آیا به راستی اهل خراسان هستند یا از اتباع افغان یا پاکستان هستند و یا اهل جنوب شرق کشور خودمان هستند که به سیرجان آمده‌اند و یا همه‌ی موارد!؟
حسنعلی بردستانی رییس اداره بهزیستی سیرجان، در پاسخ گفت: بله از حضورشان مطلع هستم و بر اساس بررسی اورژانس اجتماعی و مصاحبه مددکاری عده ای از شهروندان شهرستان های خراسان جنوبی نظیر بیرجند، طبس و ...هستند که با توجه به موقعیت اقتصادی مناسب شهرستان سیرجان به صورت گروهی جهت انجام فعالیت های دستفروشی به این شهرستان مهاجرت موقت نموده اند.
این گروه با اجاره ساختمان مسکونی و زندگی گروهی از هزینه‌های زندگی خود در شهرستان گران‌قیمت سیرجان کاسته و به عوض با توجه به شرایط اقتصادی خوب تعدادی از شهروندان و روحیه خیرخواهانه و عاطفی مردم سیرجان، اجناس خود را به فروش رسانده و کسب درآمد می کنند.
پیشنهاد اورژانس اجتماعی سیرجان برای این گروه از افراد، ایجاد بازارچه توسط شهرداری است چرا که پراکندگی در سطح شهر و سد معبر خصوصا در مقابل داروخانه‌ها و عابر بانک‌ها موجب خدشه دار شدن چهره عمومی شهر می شود.
به گفته‌ی رییس اداره بهزیستی سیرجان راه اندازی شب بازارها و فرهنگ سازی جهت خرید صرفا در بازارچه‌ها و پرهیز شهروندان از خرید در چهار راه‌ها  و ورودی بانک ها و داروخانه‌ها به مدیریت این موضوع کمک خواهد کرد.
ظرفیت‌های بالای شهرستان سیرجان این شهرستان را در دو قطبی توسعه و آسیب قرار داده و همراهی مردم و برنامه ریزی صحیح مسوولان می تواند جهت توسعه را در برابر آسیب پررنگ‌تر و موفق‌تر نماید.