داستان آن شیرفروشی که آب می‌ریخت توی شیرها و می‌فروخت و در پایان این قصه‌ی اخلاقی آب‌های شیرش همه روی هم سیلاب شدند و گاو‌های شیری‌اش را غرق کردند را لابد همه شنیده‌اید.
این سال‌ها شهر ما سیرجان هم پر شده از این نوع کسب و کارِ آب بستن! مثال قدیمی دستکاری ترازوها که دستمایه‌ی قرآن در «ویل للمطففین» هم شده یا آمدن ترازوهای دیجیتال راحت‌تر شده و مصداق بیشتری پیدا کرده اما موضوع این نوشته‌ی انتقادی فروشندگان نیستند. کم فروشی و آب‌بندی در هر شغلی می‌تواند ظهور و بروز پیدا کند و در کشور ما و به ویژه شهر ما سیرجان این شیوه‌ی آب بستن در کار و تحویل نهایی آن با سود سرشار بیشتر در حوزه‌ی کار پیمانکاران پروژه‌‌های شهری و ساختمان سازی و پل سازی و آسفالت نمود و بروز پیدا کرده است!
کاری را با کلی فاکتورسازی و هزینه‌تراشی به اتمام می‌رسانند و دست آخر آن را برای شهرداری یا معادن ثروتمند دولا پنهان هم حساب می‌کنند. اما چه تحویل داده‌اند؟! ویرانه‌ای با نقاب خوشگل!
آخرین نمونه از چنین شاهکاری را می‌توانید بروید در ابتدای بلوار امام رضا(ع) از سمت پل راه آهن ببینید. بلواری که به تازگی آسفالت شده بود اما حالا با اینکه زمانی نگذشته وقتی با ماشین از روی آن رد می‌شود انگار افتاده باشی روی یک رنده‌ی بزرگ. گویی لایه‌ی نازکی از آسفالت را مثل پتو انداخته باشند روی لایه‌ی فرتوت قدیمی و حالا این پتو جمع شده و دچار چین و چروک‌های زیادی‌ست که از اساس هدف از آسفالت کردن که طبیعتاً مسطح کردن گذرگاه بوده را زیر سوال برده و به چالش کشانده است!
می‌توانید شاهکار اخیر پیمانکار آسفالت در همین عکس هم ببینید.
بد نیست دست کم هنگام تحویل پروژه‌هایی اینچنین، ناظری وجود داشته باشد بهتر است یک ناظر کیفی داشته باشند که روند کار را برای رعایت حداقلی از استانداردها زیر نظر بگیرد.