یادبودی برای یک نخبهی هماستانی
صنعتی، مغز اقتصادی و فرهنگی توامان
کودکی خود را در کرمان نزد پدر بزرگ و مادر بزرگش گذراند. پدرش، صنعتی پدر از اولین نویسندگان رمان ایرانی بود.
صنعتی پسر برای طی دوره دبیرستان به تهران آمد در دبیرستان البرز مشغول به تحصیل شد. دبیرستان البرز پس از 133 سال همان زمان بود که ایران در جریان جنگ جهانی دوم دچار بحران شده بود و همین شد که صنعتی نتوانست دبیرستان را در آن زمان تمام کند.
همایون در مصاحبهای گفت: دبیرستان را به پایان نبردم. شهریور ۱۳۲۰ شد. شهر شلوغ شد. مملکت وضعش خراب شد. بعد از مرگ پدر بزرگ (۱۳۱۸)، پدر، مادر بزرگ را آورده بود تهران. شهریور بیست که شد من و مادر بزرگ را برگرداند کرمان. چون اینجا امن تر بود. از همان وقت من مأمور کارهای پرورشگاه بودم. خیلی هم وضع بد بود. هیچ چیز گیر نمی آمد. قحطی بود. مشکلات زیاد بود.
البته او بعدها دیپلمش را در اصفهان گرفت اما هیچگاه نخواست که به دانشگاه برود؛ تصمیمی که باعث اختلاف و قهر او با پدرش شد. به جای دانشگاه، راه بازار را برگزید و شاگرد تجارتخانهای در بازار شد. سه سال پدر را ندید و پول جمع کرد و کم کم تجارتخانه خود را باز کرد و همان شد پایه فعالیت های فرهنگی، بازرگانی و خیریه ای سالهای بعد.
او به جز فعالیت در حوزه فرهنگ و ادبیات در تجارت نیز سرآمد بود و پایه گذار تعدادی از بنگاههای تجاری و مراکز صنعتی و کشاورزی معتبر بود که هنوز اسم و رسم بعضی از آنها به گوش ما میخورد؛ شهرک خزر شهر در مازندران، کاغذ سازی پارس، کشت مروارید در کیش، رطب زهره، گلاب زهرا و تعدادی دیگر نام تجاری و بازرگانی همه به نوعی با فکر و سرمایه همایون صنعتی پایه گذاشته شدهاند.
صنعتی زاده در دهه سی و چهل با حضور در عر صه نشر تحولی جدی را در این حوزه سبب میشود. انتشارات فرانکلین به همت وی فضایی را فراهم میآورد تا نشر حرفهای در ایران گامهایی اساسی بردارد.
از جمله کارهای وی انتشار بیش از 1500 عنوان کتاب است که در میان آنها دائره المعارف مصاحب نام و جایگاهی ویژه دارد.راه اندازی چاپخانه افست، چاپ کتابهای درسی و مدیریت سازمان کتابهای جیبی از دیگر کارهای مهم او در زمینه کتاب و نشر بوده است.
در کنار تجارت و فرهنگ، فعالیت های خیریه ای نیز داشت. پدربزرگش و پدرش پرورشگاهی داشتند که سپس زیر نظر او اداره شد. بچه های این پرورشگاه نام فامیل شان را صنعتی می گذاشتند، یکی از این بچه ها، علی اکبر صنعتی، نقاش سرشناس ایرانی بود.
نام همایون صنعتی همچنین به عنوان یکی از پیشگامان مبارزه با بی سوادی در ایران ثبت شده است.
در سالهای میانی دهه پنجاه وی از تمامی فعالیتها کنار میکشد و به سمت علاقه اصلیاش ، پرداختن به ایران باستان و نیز کشاورزی در کرمان روی میآورد. صنعتی زاده فردی کنجکاو بود و در خاطرهای که از وی نقل شده است یکی از دلایل رفتن به سراغ تاریخ ایران باستان را این گونه نقل میکند.
یک بار که کنار دریای خزر نشسته بود از خود پرسید که خزر یعنی چه؟ بعد از چهار پنج سال جای مرتبی کنار دریا درست کرده بود و نشسته بود که با فراغت تمام یک چای بخورد. اما همین که نشست و چشمش به آب خزر افتاد، سوال خزر یعنی چه پیش آمد. از خودش پرسید اینجا کجاست اصلاً؟ به نظر سوال مهمی نمی آید. خب معلوم است لب دریای خزر. اما خزر چیست؟ این نام از کجا آمده است؟ سرکارگری داشت که در باغ مشغول کار بود. چایی به دست نزد او رفت پرسید خزر یعنی چه؟ نمی دانست. چائی را زمین گذاشت و به ده نزدیک رفت، از کدخدا پرسید خزر چیست؟ نمیدانست. رفت به نوشهر، از فرماندار پرسید نمی دانست، شهردار و بقیه و دیگران هم نمی دانستند. «درد سرتان ندهم. چهار پنج سال طول کشید تا بدانم خزر نام قومی بوده است که غیر از نام این دریا،هیچ چیز از آنها باقی نمانده است.»
صنعتی زاده چهارشنبه چهار شهریور ماه بعد از عمری تلاش دار فانی را وداع گفت. از وی آثار زیر به صورت ترجمه وتالیف باقی مانده وبرخی از آثار هم در دست انتشار است.