گفتوگوی سخنتازه با لاله شریف درباره یتیمان اجتماعی
سمیرا سرچمی
زمانهای دور اگر کودکی پدر و مادرش را در سن پایین قبل از اینکه به سن قانونی برسد، از دست میداد او را یتیم مینامیدند و میگفتند نان بچهی صغیر یا همان یتیم خوردن ندارد. چنین کودکی از روی ترحم و مهربانی مورد حمایت بازماندگان بود. با گذشت زمان و رشد مدنیت اصطلاحات جدیدی به کلمات گذشته اضافه شد و معنای جدیدی به خود گرفت. کلمهای که دیگر نه تنها فرد بلکه جامعه را شامل میشد.
از سال ۲۰۱۷ روزی تحت عنوان «روز جهانی کودکان یتیم» تعیین شد تا توجه مردم جهان به مسایل و مشکلات کودکانی که به دلایلی والدین خود را از دست دادهاند، معطوف شود.
آخرین آمار یونیسف میگوید روزانه ۱۰ هزار کودک در دنیا یتیم میشوند و طبق آمارهای رسمی نزدیک به صد و چهل میلیون کودک یتیم در دنیا زندگی میکنند. کودکانی که به دلایل مختلف از جمله جنگ، بیماری، بلایای طبیعی، فقر، مهاجرت و... والدین خود را از دست میدهند. در این میان جنگ بیش از سایر پدیدهها منجر به بیسرپرست شدن کودکان در دنیا میشود.
تعاریف بینالمللی میگویند کودک یتیم کودکی است که پیش از رسیدن به سن قانونی والدین خود را از دست داده است. اما سالهاست که مفهومی در حوزه مسائل مرتبط با کودکان آسیب دیده شکل گرفته به نام «یتیم اجتماعی» کودکی که والدین او در قید حیات هستند اما به تعهدات خود به عنوان والدین در قبال فرزندشان، عمل نمیکنند.
در کنار تمام اقدامات خیرخواهانهای که برای حمایت از این کودکان شکل میگیرد و سازوکارهایی که در این زمینه تعریف شده، همواره جریانهای مافیایی قدرتمند و سودجویان بیشماری هم هستند که از شرایط این کودکان سوءاستفاده کرده و آسیبهای جبران ناپذیری بر آینده و سرنوشت آنان وارد میکنند. مثل اجبار آنها به کارهای طاقتفرسا، تکدیگری و...
برای اینکه درباره یتیمان اجتماعی بیشتر بدانیم به سراغ لاله شریف کارشناس ارشد روانشناسی رفتم و از او خواستم دربارهی یتیم اجتماعی توضیحاتی بدهد و بگوید که اساسا نحوهی برخورد جامعه و افراد با این افراد چگونه هست و چگونه باید باشد.
یتیم اجتماعی چه تعریف علمیئی دارد و کودکانی که ملقب به یتیم اجتماعی هستند، دارای چه ویژگیهاییاند و تفاوتشان با کودکان دیگر در چیست؟
یتیم اجتماعی یعنی کودکی که به ظاهر یتیم نیست. اما هست. یتیم اجتماعی به فرزندی گفته میشود که حداقل یک والد زنده دارد اما یا توسط این والدین رها شده و یا هیچ یک سرپرستی این کودک را به عهده نمیگیرند و از او حمایت جدی نمیکنند. بنابراین این نوع یتیم، مانند یتیمی نیست که پدر و مادری زنده نداشته باشد. بلکه کودک با وجود داشتن والد از حقوق اولیه به عنوان یک فرزند محروم مانده است. در بهترین حالت این کودکان به موسسات زیر نظر بهزیستی سپرده میشوند که در محیط این موسسات نیازهای روانی اساسی این کودک، کمتر پاسخ داده میشود و احتمال میرود این چرخه ادامه داشته باشد و در آینده این کودکان، والدین یتیمهای اجتماعی دیگری باشند. بگذارید توضح مختصری در مورد نیازهای روانی اساسی کودکان بدهم، نیاز به پذیرش و امنیت، نیاز به ارتباط سالم و توجه، نیاز به استقلال، نیاز به محدودیتهای معقول. با این تعریف مشخص است که فضا، امکانات و محدودیتهای نیروی انسانی هرگز نمیتوانند چنین محیطی را برای رشد یک انسان با حداقل سلامت روانی ایجاد کنند. البته قسمتی مربوط به سیاستها و بودجهبندی سازمان بهزیستی است و قسمتی مربوط به محیط خود موسسه به عنوان مثال، یک کودک تا زمان مشخصی بعد از تولد میتواند تنها به یک نفر دلبستگی پیدا کند و احساس امنیت، رفع نیازهای زیستی و روانی را از این فرد طلب میکند که موجب احساس امنیت و ثبات روانی فرد در آینده میشود اما در موسسات به هیچ عنوان چنین امکانی نیست و کودکان در طی یک روز با چندین مربی یا پرستار وقت میگذرانند. این بچهها دچار مشکلات عاطفی مادامالعمری میشوند. این کودکان، بعد از این که به سن قانونی میرسند از موسسات ترخیص میشوند و معمولا از طرف جامعه و دولت حمایت نمیشوند و متاسفانه دچار آسیبهایی مثل بزهکاری، تنفروشی، حمل و فروش مواد و خودکشی میشوند.
پدر و ومادر این کودکان چه ویژگیهایی دارند؟
معمولاً والدین چنین کودکانی دچار مشکلاتی مثل اعتیاد به الکل و سوءمصرف مواد مخدر هستند، یا مشکلات روانی جدی دارند و به زبان ساده علاقهای به کودک ندارند، ارزشی برای حضور و سلامت کودک قائل نیستند چه بسا خودشان قربانی چنین والدینی بودهاند. سطح اجتماعی و اقتصادی پایینی دارند و بیشتر در حواشی شهرها سکونت دارند. اگر از آنها بپرسید الان فرزندت کجاست؟ احتمالا اظهار بیاطلاعی میکنند. یا از کودکان بهرهکشی میشود و والد یا والدین، کودک را ابزاری برای کسب درآمد میدانند. انتظارات از آنها بیش از سن آنهاست و در صورت برآورده نکردن خواستهی والدین، با خشونت و تنبیههای شدید جسمی کودک را وادار به انجام خواستههای خود میکنند. محیط این خانوادها، با آنچه ما عنوان خانواده انتظار داریم بسیار متفاوت است. این خانوادهها ساختار منسجمی ندارند. کشمکشها و تنشهای زیادی در این خانوادهها وجود دارد و چیزی به عنوان صمیمیت نامانوس است. محیط بسیاری از این خانهها محل تجمعی برای مصرف مواد مخدر است که خود موجب آسیب و تعرض به کودک است.
آیا در سیرجان در این زمینه و دربارهی این بچهها تحقیقی صورت گرفته و آیا اصلا آماری در این باره وجود دارد؟ دربارهی اینکه تعدادشان حدودی چقدر است و چه طور تحت حمایت قرار میگیرند؟
تا جایی که من مطلع هستم تحقیقی انجام نشده است، البته از سازمان بهزیستی انتظار آماری از این کودکان بیپناه داریم. با ارتباطی که با موسسات خیریه سیرجان دارم حدود 70 دختر و 50 پسر در موسسات زیر نظر اداره محترم بهزیستی سیرجان حمایت میشوند. بر اساس سن به خیریهها یا کمیتههای مشخص معرفی میشوند. روش پذیرش از طریق ارجاع اورژانس اجتماعی 123 و تایید دادستان است. موسسات خیریه توسط خیرین اداره میشنود. بعد از پذیرش کودک تلاش بر این است که نیازهای مادی روانی تا حد امکان پاسخ داده شوند که انصافا خیرین سیرجانی با جان و دل این کودکان را حمایت میکنند اما این که چقدر امکان مرتفع کردن نیازهای روانی این کودکان در موسسات باشد، جای بحث دارد. این کودکان دچار اختلالات جدی روانی شدهاند و در محیطهای ناسالم رشد کردهاند و حالا با مشکلات روانی وارد یک موسسه شدهاند که علاوه بر نیازهای روانی اساسی مثل ثبات رفتاری، توجه دائم، محبت همیشگی، پذیرش بیقید و شرط، استقلال... به مداخله و درمانهای روانی هم نیازمندند آیا این امکان برای 50 کودک با 3-4 مربی شیفت وجود دارد!؟
به نظر شما در سیرجان در این رابطه چقدر آگاهیرسانی شده و چقدر رسانه و آموزش موثر بوده است؟
این سوال شما را بهتر است این گونه جواب بدهم که وقتی شما با موضوعی آشنا هستید، ناخودآگاه ذهنتان آن را بین همهی اطلاعاتی که دریافت میکنید، انتخاب میکند. مثلا تلویزیون روشن است و شما مشغول کاری هستید و توجهی هم به آن ندارید اما اگر اسم شهر شما بیاید ناخودآگاه توجهتان را جلب میکند. با این مثال باید بگویم با این که مدتی افتخار همکاری با این موسسات را داشتم و نسبت به شنیدن نام این کودکان و موسسات حساسم اما در رسانهها نامی از آنها ندیدم و آموزشی در مورد چگونگی معرفی و حمایت از این کودکان نشنیدم. با این حساب نمیشود میزان تاثیر گذاری رسانهها را سنجید.
با توجه به مسائلی که مطرح شد، چگونه باید درباره این کودکان آگاهی رسانی کرد و چگونه میتوان از آنها حمایت کرد؟
این باور که نشان دادن کار خیر از اجر آن میکاهد، باعث شده که خیرین و اهمیت کار آنها در انجام کار خیر برای عموم ناشناخته بماند با توجه به این که بودجه این موسسات بیش از هر چیزی توسط خیرین تامین میشود، من فکر میکنم با معرفی و قدردانی از این خیرین برای وقف هزینه، زمان و انرژی، اهمیت کار آنها مشخص شود و انجام کار خیر را به عنوان یک عرف و فرهنگ نه یک نمایش رواج دهیم، در طول مدتی که افتخار همکاری با یکی از این خیریهها را داشتم، فعالیتهای موسسه و لطف خیرین را برای دیگران میگفتم و میدیدم چقدر اشتیاق برای انجام چنین کارهایی زیاد است اما آگاهی در این خصوص خیلی کم است.