درخواست پشه از کوچهخیابونای مردم سیرجان
هر جا پوست آسفالتتون صافه، بدین بزنیم!
سیرجونیای عزیز آسفالتتون رو بدین بزنیم. من تازه اومدم برا زندگی سیرجون و توی شرکت مجری طرح اجرای کانالکشی فاضلاب، شما که این قدر خوبین. این قدر نجیبین. این قدر ساکتین. این قدر و تا این قدر هیچی نمیگین. این قدر فقط بر و بر نگاه میکنین، آسفالتتون رو بدین بزنیم. به جان پشه هر وقت آسفالت کوچه و خیابونتون نو شد، جدید شد، خاک نداشت. تمیز بود. خبرم کنین. آسفالتتون تا قیرش داغ و تازه و لخته بدین بزنیم!
***
آقو ما از تهران به قصد بندرعباس میرفتیم، رسیدیم سیرجون گفتیم بریم ناهاری بخریم بخوریم و توی پارکاش یه استراحتی بکنیم. یه زندگی و مسافرت معمولی ساده و یه اتراق پیش پا افتاده.
آقو چشمتون روز بد نبینه از همون اول ورودی شهر خوردیم به کند و کاریهای طرحی موسوم به فاضلاب و راهمون مسدود شد. آقو افسردگی بر ما مستولی گشت. گفتیم خب طوری نیس. از یه راه دیگه میریم. پیچیدیم توی خیابون بغلی که از اونجا بریم، باز دیدیم میخوریم به یه کند و کاری دیگه از طرح فاضلاب! تازه توی ترافیکم گیر کردیم. یعنی از درون فرو ریختمها. باز عیال گفت اشکال نداره. گاهی از این جور اتفاقها میافته از کوچه بغلی برو.
آقو ما اومدیم از کوچه بغلی بریم که باز برسیم به خیابون مجاور بعدی که به طور کلی انگار افتاده بودیم توی میدون مین. آی بالا و پایین شدیم. سیاه و کبود شدیم. آی افتادیم توی چاله چولههای نصفه نیمه پر شده از حفاریهای قبلی. زیربندی ماشین که هیچی. استخونا خودمون خرد شدها.
یعنی داغونها! خلاصه که چشمتون روز بد نبینه باز رفتیم با همین شرایط تق و توق جلو باز دیدیم این مسیر رو هم بستن! من آخریا دیگه روی ترمز نمیزدم، فرمونو گاز میگرفتم. چون ماشین هی از این چاله میافتاد توی اون کانال. از اون کانال توی پسون گودال. اصلا خود چالهها زحمت میکشیدن و افسار ماشینو میکشیدن. ترمز نیاز نبود. آقو خلاصه که زیر و رو شدیم. له لهها. یعنی اگه ما برا نهار رفته بودیم تا حاجیآباد زودتر شکممون سیر میشدها!