یک روز خبرنگار دیگر هم آمد و رفت و یک سال دیگر هم گذشت اما در بر همان پاشنهی قدیم چرخید و نچرخید. چرخید برای اینکه همچنان شغل خبرنگاری شغل پرمخاطرهایست و نچرخید برای اینکه دیریست که برخلاف سابق که این شغل بروبیایی داشت، حالا شاید دارد نفسهای آخرش را میکشد.
دست کم در شکل مکتوبش که این طور به نظر میرسد و به شکلهای دیگرش هم چندان امیدی نیست. هم از این جهت که تکثر و همهگیری پدیدهی شهروندخبرنگاری، رفته رفته شغل خبرنگاری را تحت شعاع قرار میدهد و آن را از یک شغل به یک مسوولیت اجتماعی مبدل میکند و هم از این جهت که باید بر همهی ضربههایی که به روزنامهنگاری خورده، این یکی را هم افزود. یعنی اگر دردا یکی بودی چه بودی.
فقط که این نیست. خبرنگاری از هرسو سیبل شده و خبرنگار هم از مردم فحش میشنود و هم مسوولان از او توقع و گلایه دارند.
از سوی دیگر قیمت کاغذ و زینک و چاپ هم سر به فلک گذاشته و مشخص نیست کی به آرامش و ثباتی میرسد، که نمیرسد.
میماند فضای مجازی که شیرمرغ تا جان آدمیزاد در آن فراوان یافت میشود و دو عرصهی خبر و ضدخبر در آن طوری ترکیب شدهاند که تشخیص راست و دروغ از هم تقریبا غیرممکن شده است. قوانین حوزهی مطبوعات نیز در قبال این فضای جدید رسانهای نه بروز شده و نه قبل آن کارآمد بوده که حالایش بخواهد باشد.
انگار ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند تا خبرنگار نتواند نانی به کف بیاورد.
دیگر نه آشکار است خبر چیست و نه تعریف مشخصی هست که خبرنگار کیست؟ نگارنده هم قصد بازتعریف آن را ندارم. تنها میماند سه نکته. یکی خودمشتومالی خود خبرنگاران، دومی گلایهای از مردم به عنوان مخاطبان رسانه و سومی درخواستی از مسوولان:
خبرنگاری پیش از هرچیز نشان دادن واقعیتها به مردم است. واقعیتهایی که به هر دلیلی کتمان شده یا از چشم جامعه پنهان مانده است.
چه این واقعیت تلخ باشد و چه شیرین. چه زیر پوست جامعه باشد و چه پشت سر مسوولان.
خبرنگاری که واقعیت را دستکاری شده ارایه میدهد، خبرنگار نیست. خبرنگاری که انگیزهی انتقامگیری شخصی، خشم درونی یا حس و حال خوب شخصاش را از ماجرایی به دل خبر منتقل میکند و حتا نمیکوشد دایرهی این تاثیر را روی محتوای تولیدیاش کمتر کند، خبرنگار خوبی نیست. محتوای تولیدی چنین خبرنگاری را نباید دنبال کرد. مردم باید چنین محتوایی را، چنین خبرنگاری را و چنین رسانهای را پس بزنند. بله مردم آه مردم...
گفتم آه چون مردم پس نمیزنند. گاه به نظر میآید قدرت تشخیص کمی دارند و کمتر متوجه دو دوزهبازی های برخی رسانهها میشوند.
اگرچه این میان رسانهها برخی واقعیتها را نمیتوانند داد بزنند. یعنی میشود ولی هزینه دارد. هزینه را برخلاف تصور همیشه مسوولان برای رسانههای مستقل تولید نمیکنند. گاهی مردم هم برای رسانه هزینه تولید میکنند. فقط شکلش فرق میکند. یک طرف میبندد و توقیف میکند و طرف دیگر با انفعال محض حاضر به کمترین حمایتی نیست حتا اگر این حمایت در حد یک فالو یا لایک ساده باشد.
یعنی مردم باید رسانهی حامی مطالباتشان و آن رسانهای که مشکلشان را بازتاب داده را دنبال کنند اما کمتر این اتفاق میافتد. خود این دنبال کردن نوعی حمایت است. برای آن رسانه قدرت میآورد و همین طور درآمد آن رسانه را به سمت آگهیهای مردمی میکشاند و موجب دوام رسانه ی مستقل میشود زیرا اقتصاد زیربناییاش شکل میگیرد.
دیگر عصر خبرنگاری یک طرفه گذشته است. ارتباط حالا دو سویه است. میخواهید رسانهای صدای شما باشد، شما دنبال کنندهاش باشید. نباشید و رسانهی دیگری را دنبال کنید، پس فردا رسانهای نمیماند صدای شما باشد. چون از دو حالت خارج نیست. یا آن رسانه به خاطر عدم حمایت شما از عرصهی خبر بیرون شده و یا اگر مانده، این ماندن به قیمت از دست رفتن استقلال مالی و در نتیجه بیطرفی سیاسی آن رسانه تمام شده است.
مسوولان در این سالها خیلی کارها کردهاند. از شکایت تا کارت هدیه و بازدید و دلجویی. در ادامه هم همین خواهد بود.
ولی چیزی که جای سوال است این که چرا مسوولان هم ظرفیت نقدپذیری خودشان را بالا نمیبرند؟
آخر نقدی منصفانه هم که نباشد، حرف و جواب یک های اگر هوی هم باشد، هوی خشک و خالی است و بگیر و ببند ندارد.
اشتباه همه جا هست. در رسانه بیشتر.
نقد غیرفنی و ایراد بی پشتوانهی علمی در رسانه زیاد مطرح میشود. به قولی گیر کق همیشه هست تا وقتی انسان هست و نسبت به پدیدهها حب و بغض میورزد.
جواب را با جواب باید پاسخ گفت. جواب قلم، قلم است و نه کتل و پیرهن عثمان.
برای افکار عمومی ارزش قائلید، از خودتان و کارتان و موضعتان دفاع کنید.
منطق به خرج بدهید. منطقتان ضعیف باشد، کارتان عیب و ایراد دارد و نقد رسانه بجا بوده.
از حرف حق که نباید ناراحت شد. باید پذیرفت و اصلاح کرد. خود این پذیرش نشانهی درجهی فهم و درک و صلاحیت بالای یک مقام مسوول است. هیچکس بیاشتباه نیست.
شماره 786 مورخ 29 فروردین 1403