نقدی بر آسیب های اجتماعی ناشی از توسعه نامتقارن در سیرجان
«سیرجان» یک خوابگاه بزرگ
همین طور که آدمها خیلی وقتها گمان میکنند، مرگ همیشه برای همسایه است، جمیع اهالی یک شهر هم ممکن است در این توهم بیفتند که خبرهای خیلی بد در شهرهای گوشهوکنار جهان همیشه مال باقی جهان است و در شهر آنها هیچ وقت از این خبرها نخواهد بود.
اما واقعیت حتا اگر تلخ و دردناک باشد، گاهی ممکن است نادیده گرفتنش، تلختر و دردناکترش کند.
از سیرجان به عنوان یک شهر سابقا کوچک کویری خیلی وقت است که خبرهای خوبی مخابره نمیشود. از خبر نزاع و درگیری و دعوا و قتل تا فساداختلاص رقم درشت و...
چه شده؟ چرا شهرستانهای کوچک دیگر در ایران، این قدر در صدر خبرها آن هم از نوع خشونتآمیز و مفسدهاش نیستند؟
دلایلش میتواند زیاد باشد مثل فعال بودن رسانههای اینجا و از این قبیل. اما اصلیترین دلیلش از دید نگارنده این است که سیرجان یک فرق بنیانی و اساسی با شهرستانهای دیگر حاشیهی کویر ایران دارد. اینکه چهارراهترانزیتی بودن و معادن پرشمارش در کنار همهی سود اقتصادیئی که برای شهر ما داشته، یک عیب بزرگ هم با خود دارد. این عیب که فرهنگ یک جامعهی کوچک سنتی دچار دستکاریهای ناخواسته و ندانسته شده است.
سیل مهاجرتها به خاطر اشتغال و در گذرگاه افتادن سیرجان نه تنها افزایش جمعیت را موجب شده و به نوبهی خود آمار جرایم خشن را از نظر کمی بالا برده، که حتا این تغییر جمعیتی موجبات فروپاشی اجتماعی در سیرجان را نیز فراهم آورده است. فروپاشی اجتماعی در این معنا که سیرجان دیگر جامعهی کوچک یکدستی از نظر فرهنگی نیست بلکه یک اجتماع بزرگ از آدمها و گروههای جمعی کوچکِ نامربوط به هم است.
نامربوط از این منظر که هیچ حس تعلق خاطر مشترکی نسبت به بالندگی و توسعهی همهجانبهی این شهر در دل ساکنان امروزی سیرجان وجود ندارد. همچنین هیچ همدلی و اشتراک فکری و فرهنگیئی نیز میان ساکنانش نیست.
سیرجان امروز تبدیل به یک خوابگاه بزرگ شده که آدمها به اجبار در آن آمده و گرد هم شدهاند تا کسب روزی کنند و سپس فقط زیر نگاه حسرتبار اکثریت، تنها اقلیتی که درآمدهای بالاتر را اشغال کردهاند، برای گذران ساعات و روزهای خوش زندگی بروند و پولشان را در گردشگاههای شهرها و کشورهای دیگر هزینه کنند و باز برگردند به خوابگاه و روز از نو، روزی از نو.
سیرجان مثل سابق که مختصات یک شهر کوچک را با محلههای پویا و زنده داشت، دیگر ندارد. شکاف سطح درآمد میان اقشار مختلف در سیرجان هر روز بیشتر از پیش به شکافهای دیگر اجتماعی دامن خواهد زد و تبعیض، تخم کینه را در دل فقیر علیه غنی میکارد و در مقابل پدیدهی نوکیسهگی در برخی گروههای غنی نیز خود مستعد نوع دیگری از خشونت به قصد لذت و تفریح خواهد بود! آغاز روند فروپاشی اجتماعی در ابتدا خودش را به شکل هایی مثل تخریب عامدانهی اموال عمومی، درگیری و نزاع خیابانی و قمهکشی به عنوان سرگرمی نشان خواهد.
ولی سپس این پدیده تبدیل به یک رقابت و سپس درگیری لفظی و فیزیکی همه علیه همه میشود. ریشهاش نیز در تضاد میان منافع است. نشانههای این تضاد منافع دارد رفته رفته خودش را در خبرهای خشنی که از سیرجان مخابره میشود، به نمایش میگذارد.
چطور از فروپاشی اجتماعی پیشگیری کنیم؟
شاید بپرسید شهرهای دیگری هم هستند که مثل سیرجان سطح درآمد بالا و حتا بالاتری دارند و محل جذب نیروی کار از دیگر نقاط هستند اما آیا شهرهای دیگر و حتا کشورهایی که مشغول جذب مهاجر در خود هستند نیز دارند خوابگاهی اداره میشوند یا این طور مشکلات را دارند؟ داشتن که دارند اما در سطحی کمتر زیرا مدیران شهرشان نگاه خوابگاهی نداشتهاند.
به این معنی که مهاجر به آنجا وارد نشده به این امید که روزی برگردد. بلکه به خاطر کیفیت خوب زندگی در آن شهرها، هدف مهاجر آنجایی شدن است.
آنجایی شدن در معنای حس تعلق خاطر پیدا کردن و خود را یک شهروند دارای حقوق و مسئولیت متقابل دانستن و پیشرفت محیط زندگی را به منزلهی پیشرفت خود دیدن.
در کنار این موضوع آیا در شهرهای دیگر که جمعیت نیروی کار جذب میشود، به همان میزان جذب سرمایه هم اتفاق نمیافتد؟ آیا میان این دو مقولهی جذب نیروی کار و جذب سرمایه در سیرجان تناسبی برقرار است؟
همچنین آیا در شهرهای مهاجرپذیر دیگر با رشد کمی جمعیت، برای افزایش امکانات فرهنگی، آموزشی و رفاهی و بهبود کیفیت این امکانات تلاشی نمیشود و برنامهای مدون نمیگردد؟
شهری که در دهه ۶۰ با پنجاه هزار جمعیت یک سالن نمایش تئاتر داشته و هنوز هم در حال حاضر با سیصدهزار جمعیت همان یک سالن اجرا را آن هم فرسودهتر دارد، میخواستید چه عاقبتی داشته باشد؟
شهری که دهه هفتاد با صدوپنجاه هزار جمعیت یک شهربازی بزرگ و استاندارد و با کیفیت داشته و امروز با داشتن بیش از دوبرابر همان جمعیت دیگر شهربازیاش دوتا که نشده هیچ. همان را هم دیگر ندارد، میخواستید محیط مناسبی برای بازیهای سالم و اجتماعی شدن درست کودکان باشد؟
شهرستانی که برای حقخوری بودجهاش در مرکز حتا آمار جمعیت بالایش را کمشماری میکنند و هنوز شورایش هفتنفری اداره میشود و تکنمایندهاش را با شهرستان دیگر شریک است، میخواستید روزگارش این نشود؟
شهری که غلبهی نگاه بسته بر فرهنگ و هنرش مانع شده در این زمینه رشدی کند و به شیوهی قدیم کشورهای کمونیستی، مسوولانش رشد فرهنگی را در نصب بلندگو در خیابان میبینند، میخواستید به کجا برسد؟
میپرسید بابد چه کرد؟ باید راه اشتباه را ادامه نداد. از دوربرگردان دور زد و این شجاعت را داشت و به خود و مسوولانمان این بیت سعدی را تشر زد:
ترسم نرسی به کعبه ، ای اعرابی
کین ره که تو میروی به ترکستان است