نگاهی انتقادی به بازار سیرجان و میدانش از شیوه‌کشی تا دستفروشی
دشنام مجسم بر پیکره بازار سیرجان
نام میدان بازار  یا به گویش خودمان «میدونو بازار» را همه‌ی ما سیرجانی‌ها شنیده‌ایم. میدانی که این روزها حال و روز خوبی ندارد و این بدی حال و روزش نتیجه‌ی سال‌ها بی‌توجهی است. بی‌توجهی چندوجهی که هم این میدان کوچک را از سر و شکل ظاهر اصلی و قدیمی‌اش انداخته و هم ارتباط معنایی و معماری خاص این بخش ارتباط دهنده‌ی همه‌ی دالان‌های بازار را با باقی بدنه‌ی بازار قطع کرده است و مهمتر از همه از بین رفتن صنوف قدیمی‌ئی بوده که در قدیم اینجا وجود داشته و رفته رفته به دلیل از کارایی افتادن آن پیشه‌ها و شغل ها در عصر جدید ناخواسته از بین رفته‌اند بدون آنکه کسی مقصر باشد. اما حالا برای این میدان باید چه کار کرد؟
میدان شیوه‌کش‌ها ابتدا و پیش از هرکاری باید با پرس و جوی از پیران، کاربری قدیمی این میدانک بازار را کشف کرد. اینکه اینجا در قدیم چه بوده و چه صنوفی در آن مشغول بوده‌اند. احتمال اولی که به ذهن نگارنده رسید این بود که اینجا راسته‌ی مشاغلی مثل مسگری و قلاگری بوده و به خاطر سر و صدای احتمالی در همان قدیم خردمندانه مسقف نشده است تا سر و صدا در دالان های بازار نپیچد و آزار دهنده نباشد. گرچه خود کوبش آهنگین چکش راسته‌ی مسگرها بر ظروف مسی در ایران کهن، الهام‌بخش شمس و مولانا و شوریدگی ترانه‌هاشان هم بوده است.در راستای کشف این موضوع به بخشی از داستان "احمدو" نوشته‌ی یکی از نویسندگان شهیر همشهری درباره بازار قدیم سیرجان و حال و هوایش برخوردم که این میدان و میدان کناری آن را چنین توصیف کرده است: "...اگر از فلکه‌ی مرکزی ولايت ما به بازار کهنه سرازير شويد و از ميان انبوه جماعت رنگارنگی که غالبا ً به عنوان نوعی وقت کشی فضای بازار را انباشته‌اند، بگذريد و در انتهای بازار روی دست چپ بپيچيد، به ميدانی می‌رسيد که روزگاری بزرگ‌ترين ميدان عالم بود و امروزه، بی آن که در و ديوارش تغييری کرده باشد، محوطه‌ی تنگ تو سری خورده‌ی محقری است که گلوگاه جنوبي‌اش به بازارچه‌ی کج و معوجی می پيوندد و اين بازارچه به ميدان ديگری منتهی می شود که اسم امروزينش را نمی‌دانم، اما در روزگار کودکی من به «ميدان شيوه‌کش‌ها» معروف بود .
وضع ظاهر اين ميدان هنوز هم تغيير چندانی نکرده است، جز اين که انتهايش که در ايام کودکی من به آخر دنيا مي‌پيوست اکنون به خيابان نوسازی محدود شده است. در دهنه‌ی جنوبی ميدان نخستين، کتاب‌فروشی بي‌مشتری محقری بود، با پيرمردی که از کسادی کالا غالبا ً نشسته و چرت می‌زد...آری ميدان شيوه کش‌ها تماشاگه اسرار بود و دکان‌های اطرافش لبريز از مناظر تماشايی و جلوه‌های آفرينندگي. برای کودک چهار ساله چه منظره‌ای دلنشين‌تر از کارگاه کوزه‌گری که به چشم خود ببيند چگونه قطعه‌ای گل بر سطح چرخان دستگاه زير پنجه‌های نقش‌آفرين کل ميرزا مي‌چرخد و جان می‌گيرد و نازک می‌شود و به شکل کوزه‌ای و کاسه‌ای در مي‌آيد؛ چه منظره‌ای ديدني‌تر از دکان صمد شيوه‌کش که کهنه‌ها و تريشه‌های پارچه [در آن‌جا] تا می‌خورد و کنار هم قرار می‌گيرد و با ضربه‌ی مشته‌ی شيوه‌کشی تبديل به تخت کفشی مي‌شود به انتظار رُوواری که رويش را فروپوشاند و به عنوان ملکی و گيوه به بازار عرضه گردد؛ چه صحنه‌ای هيجان انگيزتر از کوره‌ی مشتعل آهنگری و فروغی در پاچال ايستاده‌ای که، ضمن خواندن آوازی کوچه‌باغي، با انبر درازش قطعات آتشين آهن را از کوره بيرون می‌کشد و بر سندان می‌گذارد تا ضربه‌های پتکی کهن به مدد بازوان قوی شاگردان بر آن فرود آيد تبديل به بيل و کلنگش کند. چه تفرجی دل‌نشين‌تر از رقص شاگرد قلاگر در کاسه يا ديگ مسينی که بايد با قلعی و نوشادر تغيير رنگ دهد و به سفيدی برف گردد.
 ميدان شيوه کش‌ها، به‌خلاف ميدان اولي، همه‌ی صحنه‌هايش ديدنی است، اما ديدني‌تر از همه دکان بست زنی آسيد احمد است با يک جهان ابزار و اسبابی که روی ميز کوتا‌ه‌پايه‌ی قهوه‌ای رنگی چيده‌اند. از انبرک‌های کوچک و بزرگ گرفته تا سيم‌های نرم و باريکه‌های حلبی و تخم مرغ سوراخ شده‌ی پياله‌ی آهک و مته‌ای که با کشيدن کمانی مي‌چرخد و سطح لغزان ظروف چينی را سوراخ می کند و انگشتان ورزيده ای که با مهارت و حوصله قطعات چينی شکسته را کنار هم مي‌گذارند و بست مي‌زنند و از اين‌ها مهم‌تر وجود خود سيد خوشروی مهربان که پشت ميزک روی تخته پوستی نشسته است و گرم کار خويش است...که لوله‌ی شکسته قوری را به بدنه‌اش وصل مي‌کند و کاسه‌ی چينی دو قطعه شده را به کمک مفتول‌های ظريف به هم پيوند مي‌زند.
میدان زار یا میدان بازار
با توجه به توصیفی که از بازار قدیم و میدان آن به دست آوردیم متوجه می‌شویم که مجموعه‌ی بازارهای چند دالانه‌ی سیرجان از منظر معماری و تاریخی نفیس و اصیل، دچار زخم‌هایی شده و خط و خشی بر تن و جانش نشسته که تنها با درایت و همکاری مشترک چندوجهی قابل حل و فصل است. همکاری‌ئی همدلانه همراه با درک نیازها و محدودیت‌های طرفین از کسبه‌ی مالک و مستاجر گرفته تا میراث فرهنگی و شهرداری و ...یک بافت و تن بزرگ و سترگ به نام بازار سیرجان شامل چند راسته با صنوف مختلف را در نظر بگیریم، این بافت کلی دچار یک سری بیماری‌هایی شده است. اما محوطه‌ی معروف به میدان بازار سرجمع و سرریز همه ی این مشکلات و بیماری‌هاست.
ساز ناکوک سقف ایرانیتی در میان هارمونی سقف گنبدی
استفاده از سقف ایرانیتی در این محوطه را باید به عنوان یک دهن کجی بزرگ به کل بافت تاریخی و معماری اصیل بازار سیرجان در نظر بگیریم. آیا همان چند سال پیش وقتی سقف بازار مرمت می‌شد، امکان جمع آوری این پیکره‌ی زشت از میدان بازار نبود. پیکره‌ی زشتی که که دشنام مجسمی به سقف های گنبدی بازار است. همان طور که گفته شد اینجا در قدیم راسته‌ی مشاغلی بوده که سر و صدایی داشته‌اند و بی‌سقف بودن این بخش حکمتی داشته و حالا دیگر این صنوف نیستند و آن حکمت از میان رفته. بنابراین یا باید به همت میراث فرهنگی و گردشگری باید آن صنوف در این راسته احیا شوند یا دست کم اگر چنین چیزی ممکن نیست، این بخش به همان شیوه‌ی سقف‌ها گنبدی باقی بازار مسقف شود یا حداقل یک خیمه اینجا نقش سایبان را برعهده گیرد تا نیاز امروز کسبه‌ی کنونی این بخش از بازار هم برآورده شود.اما در مقابل نه تنها در همه‌ی این سال‌ها چنین اتفاقی نیفتاده که در عمل شاهد بوده‌ایم که در خود راسته‌های مختلف بازار نیز مغازه‌های زیادی از روی ناآگاهی و در بی‌توجهی و نبود نظارت میراث فرهنگی، اصالت حجره‌هاشان را در بازسازی از بین برده‌اند و در میانه‌ی انبوهی از آجرکاری زیبا و سقف آجری و گنبدی، یکباره شما را با دیواره‌های آلومینیومی و سنگی و درهای سکوریت روبرو کرده‌اند! این میان بازار مشرف به این میدان یعنی بازار قوّتوها مشکلات فراوانی مثل سیم‌کشی غیراستاندارد و خطر آفرین دارد.
اگر شبانه آتش‌سوزی اتفاق بیفتد، همه‌ی بازار را با خطر روبرو می‌کند. درحالی که امکان ورود کامیون‌های آتش‌نشانی نیز به این منطقه نیست. پس علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد. در این دوران رکود اقتصادی و دست خالی ادارات دولتی متولی فرهنگ از بودجه، تنها راه حل شاید توجه به صدای کسبه و نیازهاشان است. کسبه‌ی زیادی به دنبال هزینه کردن برای مرمت حجره و مغازه‌شان هستند تا هم امنیت خود و کالاشان را از احتمال ویرانی و تخریب و خسارت بالا ببرند و هم نیازهای دیگر امروزشان را برآورده کنند.
اگر الگویی در مرمت به آن ها ارائه شود که براساس آن هم حفظ اصالت حجره‌ها و هم نیاز امروز کسبه برآورده شود، نیمی از راه را رفته‌ایم. تاکنون هم برخی از کسبه چه در راسته‌ی قهوه‌قوّتو و چه در راسته‌های دیگر مثل همین میدان یا پارچه‌فروشان بازار جهرو یا برخی عطاری‌ها و.. خودشان دست به کار شده و با استفاده از مشاوره کارشناسان معماری، نمای سنتی قدیم مغازه را با توجه به نیازهای امروزشان بازسازی کرده‌اند که حرکتی شایسته‌ی تقدیر است اما وقتی پای حرف‌های همین کسبه‌ی محترم می‌نشینی از انواع و اقسام سنگ اندازی‌های اداره میراث فرهنگی در این راه خبر می‌دهند. یعنی کسبه وقتی با خرابی سقف حجره یا مشکلات این چنین روبرو می شوند و نیازمند مرمت و بازسازی مغازه‌شان هستند، اداره میراث به جای ارائه الگوی بازسازی تنها موجبات محدودیت و انواع سدها را در پیش راه این کسبه فراهم می‌کند و به سرگردانی کسبه می افزاید. فروشگاه‌هایی از بازار و اطراف آن که طاقچه‌های قدیم و سقف گنبدی‌شان را با سفیدکاری و آجرکاری داخل حجره احیا کرده‌اند، اگر توسط مسوولان تشویق می‌شدند، ناخواسته مورد تقلید باقی کسبه قرار می‌گرفتند. اما این کارها نشده و موجبات دلگرمی برای الگو قرار دادن همین کار توسط کسبه‌ی دیگر فراهم نشده است. اگر این شیوه ادامه بیابد چه بسا اتفاق تلخی که برای برخی بازارهای شهرها کوچک افتاد برای بازار سیرجان هم پیش بیاید.
یعنی خالی از صنوف شدن به تدریج آن‌ها. خوشبختانه تاکنون از رونق افتادن بازار قدیم و تنها حالت موزه‌ای شدن آن در سیرجان رخ نداده و شهر ما این توفیق را داشته که هنوز بازار قدیمش نفس بکشد. این فرصت را باید غنیمت شمرد و با رسیدن به الگوی مرمت حجره ها بر اساس نیاز روز کسبه، موقعیت پیش آمده را تقویت کرد. تا بازار سیرجان همچان یک موجود زنده باشد و زنده باقی بماند و حتا با حفظ اصالت و قدمتش مورد توجه گردشگران قرار بگیرد، سرزنده‌تر شود و بازدید و گرمی و داغی بساطش افزون گردد.شهرداری در این راستا کمکی که می‌تواند در حیطه‌ی مسئولیت خودش بکند، مرمت و آجرکاری کف بازار است. حتا شهرداری سیرجان می‌توانست با الگو گیری از خیابان‌های سنتی تهران و اصفهان و شیراز در سر و شکل دادن به مشکلات خیابان امام ورود کند. کارهایی که در گذشته توسط شهرداری سیرجان (مثلا در زمان زمان شهرداری منصور آبیار) در خیابان بازار انجام شد، اکثرا غیرکارشناسی و بدون مطالعه بود. چه بسا ایجاد یک سنگفرش به جای آسفالت در خیابان بازار یا دست کم روبروی آن و ممنوع کردن ورود خودروهای شخصی هم معضل ترافیک و نبود جای پارک را در این خیابان حل می‌کردد و هم استفاده از کالسکه و خودروهای تاکسی برقی و ایجاد دکه‌های اغذیه فروشی و صندلی و نیمکت هم بر رونق این بخش تاریخی شهرمان که هنوز نفس می‌کشد می‌افزود و نیز اصالت و تاریخیت آن را حفظ می‌کرد و برای آیندگان به یادگار می‌گذاشت.
راستی چرا شهرداران و شورانشینان شهر کوچک کویری ما در سال‌های گذشته به جای سفر به چین، سعی نکردند تجربه‌های شهرهای کهن و تاریخی مثل اصفهان و شیراز و تهران را بیاموزند و در سیرجان پیاده کنند؟