سعید حجاریان-سایت مشق نو
در شرایطی که جامعه ایران پیوسته در وضعیت اعتراضی-جنبشی بهسر میبرد، نظر به اهمیت موضوع، ضروری دیدم مسئلهای را در باب گشت ارشاد بیان کنم.
جامعه ایران بهواسطه رشد شهرنشینی، افزایش سطح سواد عمومیو بهرهگیری از تکنولوژی و ارتباطات بهجامعهای مطالبهگر تبدیل شده است که نتیجه آن امتناع پروژههای دستوری و توقف پروسههای تحمیل الگوها و هنجارهای برساخته است؛ امری که بر اهمیت «عرف» جامعه تأکید میکند.
در گذشته در آرایشگاهها مینوشتند: از تراشیدن ریش معذوریم! این موضوع ریشه در فقه داشت و به حرمت تراشیدن ریش [=حلق لحیه] راجع بود. مسئلهای که فقهای بعد از شهید اول در حد اجماع بر آن صحه گذاشتهاند بهنحوی که یا آن را مطلقاً حرام دانسته و یا بنا بر احتیاط واجب آن را حرام خواندهاند. بهعلاوه از حرمت دریافت اجرت حلّاق سخن گفته شده بود تا جاییکه در گذشته در آرایشگاهها دو صندوق برای اجرت در نظر میگرفتند و درآمد حاصل از آرایشگری را از درآمد تراشیدن ریش جدا میکردند زیرا دومیرا مشمول رد مظالم میدانستند. به اینها باید اضافه کرد احکامیکه به فسق کسانی که ریش خود را میتراشند، فتوا دادهاند. باری، میخواهم نتیجه بگیرم از اصرار بر حرمت تراشیدن ریش -چه آن را اندازه یک شعیر در نظر بگیریم چه یک قبضه، و چه متعلق به مسلمان و چه کافر- در ایران بهسادگی عبور شده است؛ حرمتی که کمتر از کشف حجاب نیست. حال پرسش اینجاست چرا با این اوصاف مفهوم «حرام سیاسی» به حوزه مردان تعمیم نیافته و پدیدهای بهنام گشت ارشاد مردانه وجود ندارد و مکانی بهنام «ساختمان وزرا» برای مردان تأسیس نشده است؟ چرا هیچ مردی تاکنون مورد تعدی گشت ارشاد قرار نگرفته و در معرض صدمه روحی و جسمینبوده است؟ سهل است در بعضی پادگانها حتی سربازان را اجبار به این کار حرام میکنند!
پاسخ تا حدودی روشن است. جامعه ایران طی سالها با وضعیت مردسالاریِ حداکثری مواجه بوده است. بهنحویکه مقنن، مجری و ماهیت امر به معروف و نهی از منکر جملگی مردانه بودهاند. از یک زاویه میتوان این مسئله را در سطح خانواده ایرانی هم تحلیل کرد. وضعیتی پدر/مردسالار و موقعیتی آمرانه که باعث میشود در بعضی نقاط حتی اگر دولت ارادهای به تحمیل ایدئولوژی نداشته باشد، مردان خود بهمثابه پلیسِ ایدئولوژیکِ خانه و حتی جامعه ظاهر شوند و قانون برساختهشان را اجرا کنند. مانورهای سربریدن و سرگرداندن با اسم رمز «تعصب» نمادی از این وضعیت است که خوشبختانه در سینمای ایران بهخوبی تصویر شده و در معرض نقد قرار گرفته و تا حدی حساسیتهایی را برانگیخته است.
از زاویه دیگر، میتوان موضوع را در سطح مناسبات قدرت و دولت تحلیل کرد. در جهانبینی قدرت و دولتهای ایدئولوژیک «زن» عموماً جنس ضعیف «ضعیفه» محسوب میشود و موجودی بهشمار میآید که در برابر دیگریِ زورمند توانایی احقاق حقوقاش را ندارد. حال آنکه تحت لوای چنین قدرتها و دولتهایی میان مردان جامعه و مردان حکومت سطحی از موازنه قوا بهوجود آمده است. این موازنه قوا در درجه نخست به ویژگیهای جسمیمردان راجع است و در درجه بعد، به حضور حداکثری مردان در نظام اداری و مناصب رسمی. نتیجه آنکه با عناوینی مانند گشت ارشاد مردان بهسراغ مردان بیریش نرفته و صرفاً به برخی تذکرهای غیررسمیخطاب به کارگزاران سیاسی بسنده کردهاند.
مسائل اینچنینی ایران امروز را همچنین باید ذیل ابزارهای اِعمال قدرت و نمادهای هویتساز حاکمیت بررسی کرد. واقعیتی که در خاطرات زندانیان سیاسی پیش از انقلاب بهوضوح مشاهده میشود. زنانِ دینداری که با فرنچ یا پتویی بر سر، به اتاق شکنجه میرفتند و زنان غیردینداری که بدون حجاب راهی اتاق شکنجه میشدند. یعنی آنها در بدترین وضعیت و در کمیته مشترک از حق انتخاب پوشش متناسب با ایدئولوژیشان بهرهمند بودند. حال آنکه در ایران پس از انقلاب «پوشش اجباری» بهعنوان یکی از شروط انتقال زندانیان زن وضع شده است!
در خاتمه باید متذکر شد، مطابق گفتار قدرت فقهمحور جمهوری اسلامیایران که امروز به آن تمسک میجویند- یا باید کشف حجاب زنان و تراشیدن ریش مردان را تؤامان مشمول تعقیب و تعزیر قرار داد و به موازات قانون حجاب، قانون ریشاجباری نوشت یا آنکه نیمیاز جامعه، یعنی زنان را مانند نیمه دیگر جامعه به حال خود گذاشت و از تحمیل و ایجاد اغتشاش روانی و اجتماعی خودداری کرد.