چهارشنبه, 05 ارديبهشت 1403

شماره 786 مورخ  29 فروردین 1403

مشکلی که هر چه زودتر باید چاره اندیشی شود
مدرسه گریزی دانش آموزان

مدرسه در کنار خانواده،  دو نهادی هستند که از دیرباز وظیفه تعلیم و تربیت کودکان را بر عهده داشته اند. با پیشرفت علم و همه‌گیری کسب دانش، وظیفه تعلیم به مدرسه سپرده شده است اما کما فی سابق هر دو نهاد در تربیت نسل ها همکاری نزدیکی با هم دارند به طوری که خانواده ها بدون واهمه از خطراتی که کودکان شان را در جامعه تهدید می کند با اعتماد کامل فرزندانشان را به مدارس می فرستند و به همین دلیل مدرسه به نوعی تبدیل به خانه دوم کودکان و نوجوانان شده است.
 از روش تربیتی ناصحیح مبتنی بر تنبیه بدنی دانش آموزان در دهه های ۶۰ و ۷۰ که گاه به شدیدترین شکل ممکن انجام می شد سالها می گذرد. با بالا رفتن سطح آگاهی جامعه نسبت به حقوق خود و تقویت روحیه مطالبه گری، دیگر کمتر شاهد تنبیهات بدنی دانش آموزان هستیم و در موارد اندکی که این اتفاقات می افتد، با پاسخ قانونی شدید از طرف خانواده ها همراه می شود.
از طرفی علم روانشناسی اینگونه رفتار را با دانش آموزان بسیار مخرب و دارای اثرات سوء میداند  و مجموع این اقدامات سبب شده است که شاهد کاهش تنبیهات بدنی در مدارس باشیم. چه بسیار کودکانی که به خاطر ترس از تنبیه ترک تحصیل کردند  و آینده ای که می توانستند برای خود بسازند به کلی تغییر کرد.
در سال های گذشته آزار بدنی دانش آموزان، جای خود را به آزارهای کلامی داده است و این نوع برخورد هم می تواند به اندازه ی آزار بدنی مخرب و بد باشد.  چه بسا حرف هایی که میتوانند دانش آموز را از شوق تحصیل و امید به پیشرفت باز دارند.  کلمات می توانند بار روانی بسیار زیادی داشته باشند و تحمل این بار روانی برای کودکی که روحیه لطیف و به دور از هیاهو دارد و هنوز به شنیدن این کلمات گاها بدون رعایت اخلاق عادت ندارد، میتواند غیرقابل تحمل باشد.  نکته بسیار قابل تامل این است که تنبیهات بدنی در دهه های قبل و آزارهای کلامی امروز، جلوی دیگر دانش آموزان انجام می شود و سرزنش های صورت گرفته توسط مسوولین و معلمان مدرسه  نسبت به کودکان،  می‌تواند شخصیت آنها را به صورت متزلزل درآورده  و عزت نفس که لازمه موفقیت فرد در اجتماع است را به کلی از آنها بگیرد.
در سیستم‌های آموزشی پیشرفته، در سنین کودکی استعداد هر دانش آموزی کشف شده و هر شخصی در مسیر استعداد و نبوغ خود به حرکت ادامه می دهد.
متاسفانه سیستم آموزشی نمره محور موجود در کشور ما قادر به کشف استعداد افراد نمی باشد و توجهی ندارد که اگر دانش آموزی در یک درس ضعیف است، ممکن است در درسی دیگر دارای نبوغ و استعداد زیادی باشد و یا شاید این دانش آموز مسیر استعدادش به کلی از مدرسه جداست.
اما متاسفانه  برخورد متولیان آموزش و حتی خانواده،  با دانش آموزی که در بعضی از دروس ضعف دارد به اندازه ای  سرزنش آمیز است که اغلب،  به کلی قید تحصیل و حتی یادگیری خارج از مدرسه را زده و تبدیل به معضلی برای جامعه میشود.  این نوع برخوردهای خصمانه و به دور از کارشناسی توسط جامعه و خانواده و مدرسه با کودکان، میتواند علل گوناگون و ریشه ای داشته باشد. به همین دلیل در این خصوص، نظرات خانم میترا زیدآبادی نژاد (روانشناس) را جویا شدیم که در زیر می خوانید:
به عنوان سوال اول، با توجه به اینکه ما در دهه های ۶۰ و ۷۰ در جامعه، خشم کنترل نشده ای را تجربه کردیم و این خشم، در رفتار  معلمان نسبت به دانش آموزان و اعمال تنبیهات بدنی شدید مشهود بود  شما علت این نوع رفتار را در چه چیزی می دانید؟
- موضوعات زیادی هست که می تواند عامل این خشم باشد.  از نظر بنده اولین علت، خشم فرو خورده خود معلم است که در  دوران کودکی، در خانه و مدرسه، تنبیه بدنی را تجربه کرده است.  دومین علت طرز فکر غلطی است که با آن بزرگ شده و آن این است که می‌توان کودک را با تنبیه تربیت کرد و یادگیری را بالا برد.
علت بعدی ترساندن کودک از معلم  و به اصطلاح حساب بردن اوست که درس را یاد بگیرد.
 تروما  یا آسیب روانی علت دیگری است که معلم با روانی آسیب دیده بزرگ شده و بدون درمان وارد  جامعه می شود و با همان روان آسیب دیده  می خواهد با کودک برخورد کند و این چرخه ورود کودکان آسیب دیده به جامعه ادامه پیدا می کند.
تنبیه بدنی دانش آموزان، چه تاثیرات مخربی در یادگیری و علاقه به تحصیل آنها دارد؟
تنبیه بدنی خودش یکی از علل مشکلات یادگیری و بی‌علاقگی در کودکان است. زمانی که کودک تنبیه بدنی می شود سطح اضطراب، استرس و ترس او بالا میرود از نظر علمی اضطراب و استرس، نقطه مقابل یادگیری هستند. یعنی هرچه سطح اضطراب و استرس بالا میرود سطح یادگیری پایین می آید.و زمانی که سطح استرس بالا هست کودک هرچه می خواند یاد نمی گیرد و در نتیجه باعث بی انگیزگی و بی علاقگی کودک به درس میشود.  نکته بعدی اینکه علاقه و انگیزه، از شروط مهم یادگیری است و هرچه انگیزه و علاقه بالاتر باشد، سطح یادگیری هم بالاتر می رود.
با گذر از تنبیه بدنی دانش آموزان و جایگزینی تنبیه و آزار کلامی در مدارس و خانواده ها، تاثیرات این نوع برخورد در سرنوشت و آینده کودکان به چه شکل است؟
آزار کلامی نوعی تنبیه است که بر روان کودکان تاثیر میگذارد و می تواند آثار بدتری نسبت به تنبیه بدنی داشته باشد که ما به این کار  برچسب زدن میگوییم. برچسب کودن بودن، برچسب بی استعدادی، برچسب ضریب هوشی پایین و نداشتن آینده درخشان و مقایسه با همسالان، و این باعث می شود که کودک به خود تلقین منفی کند و دائما درگیر این نوع برچسب ها و مقایسه ها باشد.  این بار منفی روانی موجب میشود یادگیری کودک کاهش یافته و اعتماد به نفس او  در دراز مدت پایین بیاید. عدم اعتماد به نفس باعث می شود عزت نفس کودک از بین برود و مجموع این اتفاقات کودک را به سمت تفکری سوق می دهد که خود را فردی بی ارزش و بی استعداد تلقی کرده و تحصیل را رها کند. و این آسیب های روحی در کودکی، احتمال انجام رفتارهای پرخطر از جمله خودکشی و مصرف مواد مخدر و ارتکاب جرائم خطرناک را در بزرگسالی بالا میبرد.
طرز برخورد درست با کودکانی که از لحاظ درسی ضعیف هستند به چه گونه باید باشد؟
در مورد این سوال باید گفت در مرحله اول باید  معلمانی را سر کار بیاوریم که هم از لحاظ علمی و هم از لحاظ روانی آموزش دیده باشد و بداند با هر کودک بر اساس سطح هوشی او چگونه برخورد کنند.  در مرحله بعد می توان در اول سال تحصیلی یک برنامه ریزی داشته باشیم و سطح دانش آموزان را بسنجیم تا هم خانواده و هم معلمین از این سطح آگاه باشند و بر اساس سطح استعداد وهوش دانش آموز، از او انتظار داشته باشند و بر همین مبنا دانش آموز را تشویق و حمایت کنند تا در دراز مدت باعث افزایش اعتماد به نفس کودک شود و کودک در آینده بتواند با راهنمایی دو نهاد مدرسه و خانواده، استعداد خود را کشف کرده و در مسیری درست به  حرکت خود ادامه دهد. در پایان معلمین باید این نکته را در نظر داشته باشند که سطح هوشی و توانمندی و استعداد کودکان با هم متفاوت است و باید به جای برچسب زدن بر کودکان، استعداد آنها را کشف کرده و آنها را در مسیر موفقیت راهنمایی کنیم تا بتوانند در آینده فردی مفید و ارزشمند برای خود و جامعه باشند.
درپایان این مطلب باید اذهان داشت که با وجود اینکه معلمانی وجود دارند که تمام زندگی و سلامتی خود را در جهت پرورش کودکان صرف کرده اند و باید بزرگواری و ایثار این قشر بزرگ را ارج نهاد، اما این معضلات هم در جامعه وجود دارند و باید ترتیبی اتخاذ شود که به حداقل برسند.

ضمیمه این شماره