درباره فرهنگِ ناپسندِ مزاحمتِ خیابانی برای دختران و زنان
پیامی که کار بزرگ شهید الداغی در دل خود داشت
همه ما از هر جنس و در هر سن و سال با پدیده مزاحمت برای زنان و دختران آشنا هستیم. این پدیده در سیرجان هم بسیار دیده شده و به ویژه در شب هنگام به خاطر روشنایی ضعیف شهر نور سیرجان، این مزاحمتها بیشتر است و دیگر حتا در شب هنگام نوع پوشش دختران و زنان هم نمیتواند مانعی برای مزاحمت باشد با این توجیه که این زن یا دختر این وقت شب در خیابان چه کار میکند!
به بهانه مزاحمت خیابانی اخیر برای دو دختر در پیادهروهای یکی از خیابانهای شهر سبزوار و ورود یک جوان با اخلاق برای انجام دادن مسوولیت شهروندی و دفاع از دو دختر که تنها گناه شان تردد در شهر بود.
درگیری دو مزاحم خیابانی با دختر جوان، موجب واکنش انساندوستانهی حمیدرضا الداغی شد تا به مسوولیت اجتماعیاش در این باره به خوبی عمل کند. او خیلی زود برای تذکر به دو مزاحم خود را به آن سوی خیابان رساند اما دو مزاحم که انگار حال طبیعی نداشتند، دو نفری و با سلاح سرد با پهلوان این قصهی واقعی درگیر میشوند و با اینکه حمیدرضا تلاش میکند از خودش و آن دختر غریبه دفاع کند، با چاقوی یکی از دو مزاحم زخمی میشود. اینجای کار ویدیو تمام میشود و باقی داستان تلخ اما قهرمانی را خوب میدانیم. شهادت حمیدرضا الداغی.
پس از انتشار ویدیوی درگیری و خبر فوت جوانی که به داد دختر رسیده بود، خیلی زود سبک زندگی حمیدرضا الداغی و خانواده و همسرش زیر ذرهبین شبکههای اجتماعی و رسانهها رفت.
حمیدرضا نیز جوانی بود مانند اکثر جوانان این مرز بوم. مادری با پوشش شرعی چادر و همسری که پوشش عرفی جامعه را برگزیده است.
همین موضوع مورد توجه اکثر کاربران شبکههای اجتماعی قرار گرفته است و دربارهی اینکه جامعهی ایران از دوقطبیتنشآفرین گذر کرده و به رشد و بلوغی برای همزیستی آدمها با عقاید مختلف رسیده، نظرهای زیادی داده شد. جامعهای که میخواهد زندگی کند و دوست ندارد به خاطر سبک زندگی از طرف کسی یا گروهی مورد آزار و اذیت قرار بگیرد. جامعهای که میخواهد زنانش با پوشش سنتی و یا با پوشش رعایت شده عرفی، در امنیت کامل به سر ببرند و در اجتماع و اماکان عمومی برای تحصیل، معاش و اوقات فراغتشان رفت و آمد کنند.
نکتهی سادهای که فهمش را بغرنج جلوه میدهند!
به همین بهانه برای جامعهشناسی این رویکرد جامعه و تحلیل مسیری که از پاییز سال گذشته در جامعهی ایرانی آغاز شده و ادامه دارد، به سراغ دکتر سیامک زند رضوی، استاد جامعهشناسی دانشگاه باهنر میرویم.
این جامعهشناس در پاسخ به سوال ما درباره بلوغ فکری جامعهی ایران در زمینههای اجتماعی مثل پوشش میگوید: «جوابش واضح است. آدمها حق دارند رنگ لباس دلخواه خود را بپوشند و این قدر هم شعورشان می رسد که عرف جامعه را رعایت کنند. مردم ایران این نکته ساده را فهمیدهاند.»
زندرضوی معتقد است که این سوال را باید از برخی پرسید که «چرا نمیخواهند متوجه بشوند؟ آیا پای منافعی در میان است؟»
این جامعهشناس میگوید: «موضوعی که میفرمایید برای مردم مساله نیست. اکثریت مردم ایران این موضوع را میفهمند. مسئله آن وقت ایجاد میشود که یک عده که منافعی دارند، آنها نمیفهمند و باید به آن ها فهمانده شود.»
این جامعهشناس و استاد دانشگاه در پاسخ به سوال درباره دلیل این شکاف دولت-ملت و اینکه چرا میان برداشت جامعه از زندگی با برداشت برخی تا این اندازه شکاف وجود دارد تا جایی که امروز آیینهای از یکدیگر نیستند، پاسخ میدهد: «مثل همین کاری که طالبان انجام میدهد و مزاحم حضور زنان برای تردد در اماکن عمومی و یا تحصیل دختران میشوند. اینکه کی بخواهند بفهمند مربوط به این است که کی منافعشان اجازه بدهد.»
به نظر این استاد دانشگاه؛ مردم ایران سعی دارند با همین کنشهای اجتماعیشان پیام خود را به مزاحمان خیابانی برسانند. او تاکید دارد که روزگار اندرز دادن گذشته: «عباس عبدی هر روز دارد نصیحت الملوک مینویسد. تاثیرش را به اندازه کافی گذاشته. جامعه از این گذر کرده.»
این جامعهشناس در پاسخ به پرسش ما با موضوع شکاف دولت-ملت در موضوعات اجتماعی، سعی دارد آمارسازیهای دولتی را مثال بزند و به اینکه جامعه در عمل دارد غیرواقعی بودن چنین ادعاها و آمارهایی را در زندگی خود به عینه میبیند، اشاره کند: «اختلاف جامعه با دولت دارد خودش را نشان میدهد. دولت تورم را 49 درصد اعلام میکنند اما مردم متوجه میشوند که بیست و سه میلیون تومان نیاز حداقلی برای معاش یک خانواده است درحالی که دولت تبدیلش میکند به هشت میلیون تومان. کتمان این تفاوت قیمت به نفع کیست؟»