رییس اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری سیرجان خبر داد؛
زیرساخت تازه گردشگری در باغ سنگی!
رییس اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری سیرجان از ایجاد شدن زیرساختهای گردشگری در محوطه باغ سنگی خبر داد و ابراز امیدواری کرد که اختصاص دویست میلیون تومان بودجه برای این کار میتواند بر رونق گردشگری باغ سنگی و در مجموع سیرجان بیفزاید.
گفتنیست که منظور از زیرساخت گردشگری وجود امکانات اولیه مثل سرویس بهداشتی است. این درحالی است که پیش از این در مجاورت باغ، خانهی بومگردی توسط بازماندگان درویش خان ایجاد شده بود و مجوز فعالیت داشت.
کارآمد تاکید دارد که در ادامه برای ارائه خدمات دیگر در این محدوده نیز قرار به جذب بودجههای بیشتری است.
همین موضوع بهانه ای شد که یک بار دیگر نگاهی بیندازیم به اثر تجسمی زنده یاد درویش اسفندیارپور و یادی کنیم از او.
باغ سنگی در ۴۰ کیلومتری جنوب شرقی سیرجان در استان کرمان قرار گرفته. از فرعیای که از جاده اصلی سیرجان-بافت جدا میشود، چهار کیلومتر جاده خاکی را باید پشت سر بگذارید تا به باغ سنگی برسید، به باغ درویشخان اسفندیارپور که یک مرد کر و لال و در واقع یک هنرمند معلول بود.
گفته میشود درویشخان زمانی باغدار و کشاورز و یکی از زمینداران سیرجان بود که چند سال بعد از اجرای طرح اصلاحات ارضی، در سال ۱۳۴۰، بسیاری از زمینهایش را از دست داد. از همان زمانها بود که درویشخان به نشانه اعتراض و در واقع به خاطر رنجی که از این اتفاق کشید، درختهای باغش را که دیگر خشک شده بودند، در جای دیگری کاشت و سنگهایی را از کوههای اطراف جمع کرد تا میوه درختان ازدست رفتهاش باشند.
آنهایی که سن و سالی ازشان گذشته و از داستان زندگی درویشخان باخبرند میگویند که درویشخان یکی از ایلیاتیهایی بوده که رضاخان آنها را در روستای بلورد ساکن کرد. آنطور که معروف است اصل و نسبش هم به خانهای قدیم میرسد، به همین دلیل نامش را با کلمه خان میبرند. کرولال بودن درویشخان و اینکه نمیتوانست چیزی از گذشته و حالش بگوید.
آوردن این سنگها از کوه که چهار تا پنج کیلومتر با باغ فاصله دارد، مدت زیادی طول میکشید اما درویش خان سنگهای کوچکتر را با شتر یا الاغ میآورد.
درباره سوراخ سنگها که طنابها و سیمها از آنها رد شده و سنگها را به درختها آویزان کرده است، بعضیها میگویند که درویشخان خودش آنها را سوراخ میکرد چون اهالی آشنا به منطقه، سنگی سوراخ دار در کوه ندیدهاند، آن هم سوراخهایی به این بزرگی که بشود طناب و سیم از آنها رد کرد.
کار باغ وقتی رونق گرفت که تعدادی گردشگر و مسافر، اتفاقی باغ سنگی را دیدند و از آن تعریف کردند و کار درویشخان برای همه حتی اهالی روستا جالب شد.
گاهی داستانهای باغ سنگی و درویشخان به خیالبافی شبیهتر است؛ مثلا اینکه میگویند درویشخان فردای همان شب که خواب ساختن باغ را میبیند برای چراندن گوسفندانش به بیابان میرود که متوجه میشود چیزی از آسمان به زمین افتاد، نزدیک میرود و میبیند که شهابسنگی بزرگ است.
درویشخان میخواسته سنگ را لمس کند اما سنگ خیلی داغ بوده و تا سرد شدن شهاب سنگ صبر میکند و بعد آن را با خودش به خانه میآورد. اما نحوه ساختن باغ را قدیمیها خوب به یاد دارند.
این سنگهای بزرگ را درویشخان از کوه میآورد و روی درختها میگذاشت. بعضی از مردم به درختان باغ سنگی دخیل میبستند.
اینکه خان گودالی نیم تا یک متری حفر میکرد و بعد چوب درختان خشک شده را درگوال میکاشت. برای آویزان کردن سنگها هم لاستیکهای فرسوده خودروها را میسوزاند و سیمهای داخلشان را برمیداشت تا به سنگها ببندد. فکر نکنید که ساختن باغ بیحساب و کتاب بوده. تقریبا بیشتر سنگها داستانی دارند؛ مثلا میگویند که هروقت اتفاق مهمی در زندگی او میافتاد سنگی به درختها آویزان میکرد. اهالی یادشان هست که وقتی نوه درویشخان به سربازی رفت، سنگ گردی به درختی آویزان کرد که شبیه یک کله تراشیده شده بود! وقتی هم که کسی از خاندانش میمرد سنگی به یادش روی یکی از درختها میگذاشت و به جای اینکه مثل دیگران سر مزارش برود پای همان سنگ میرفت و یادش میکرد.
زمانی که درویش خان زنده بود، باغ او بازدیدکنندههای خارجی هم داشت که آوازه درویشخان را شنیده بودند و به دیدنش میآمدند. درویشخان سالها پیش فیلم هم بازی کرد؛ فیلمی که تقریبا براساس زندگی خودش و توسط پرویز کیمیاوی در سال۱۳۵۰ ساخته شد.
داستان این فیلم که «باغ سنگی» نام داشت درباره مردی ناشنوا و خانوادهاش بود که چوپان بودند و در صحرا زندگی میکردند تا اینکه مرد خواب نما میشود و بعد از بیدار شدن، سنگی عجیب زیر سرش میبیند و آن را به درختی میآویزد. بعد از توجه مردم به باغ سنگی، میراث فرهنگی وعده داد که باغ را حصارکشی میکند و نگهبانی برایش میگذارند؛ اتفاقی که هنوز رخ نداده است.