به بهانه درگذشت علی سنتوریِ سیرجان
جوششی که نخروشیده، خاموشید
سنتور نواز چیرهدستی بود. وقتی در جشنواره موسیقی نواحی در شهرک مس سرچشمه با نوازندگی چیرهدستانهی خود خیل جمعیت و داوران را مبهوت هنر خود ساخت و یک تصنیف را روی سنتور وارونه زد، همه برایش دست زدند و هورا کشیدند. انگار استعدادش ذاتی بود. به هرحال در خانوادهای اهل موسیقی زاده شده و از کودکی شاگردی پدرش را کرده و با موسیقی بزرگ شده بود. رامشگری با پوست و خون و استخوانش اجین بود و طوری ساز مینواخت که خنیای نواختنش میشدی. بارها برای سیرجان و هنرش افتخار آفرین شد و خودش هم جایزه برد و مورد تقدیر و تشکر قرار گرفت.
دیروز وقتی در جمع کافهنشینی که داشتند افسوس از دست رفتن او را میخوردند و با گرفتن ژست روشنفکری ناسزا نثار مملکت میکرند، اعلام کردم این نوازندهای که اکنون در قطعه هنرمندان آرامستان سیرجان آرمیده حتا در همین ساختار معیوب هم بارها قدر دیده، باورشان نمیشد. همهمان طوری افسون منفیبافی رسانههای ایرانستیز شدهایم که واقعیت اطراف خودمان را هم نمیبینیم. واقعیت این است که اگرچه سرنوشت علی سنتوری شهر ما نیز چیزی شبیه قصهی فیلم سنتوری داریوش مهرجویی شد اما در این میان پس نقش اختیار آدمی چه میشود؟ همه چیز که جبر اجتماعی و فرهنگی و سیاسی نیست. ارادهی پولادین آدمی را هم نباید فراموش کرد. علی انصاری میتوانست قدر خودش را بیشتر بداند. هنرمندان همصنفش نیز قدر او را. هوای همدیگر را داشتن چندان سخت نیست و تاثیرش برای منافع صنفی بیشتر از شعار دادن است. خوب به یاد دارم وقتی پس از رتبهآوری علی در یک جشنواره با او گپوگفتی زدم، تیتر مصاحبهاش شد: «نوازندگی جوششی». تیتری که موجبات دلخوری برخی اهالی موسیقی سیرجان را نیز فراهم آورده بود تا به طعنه بگویند: «حالا مثلا ما کوششی هستیم؟!»
به راستی این قدری که هنر و هنرمند در ایران، چشمِ دیدن همدیگر را ندارند و تنگنظرانه برای هم پشت هم اندازی میکنند، اگر علیه هنرستیزان همدلی داشتند، خیلی امور تا حالا درست شده بود. امروز هم حسرت و آه و مدیحهنامههای اینستاگرامی در رسای او چه فایده؟ گاهی خیلی زود دیر میشود.