گزارشی از رفتار ناشایست مسوولان دانشگاه آزاد سیرجان با یک بانوی همشهری؛
مرا به خیر تو امید نیست، شرّ مرسان
فاطمه بیابانی متولد 1371 است و اکنون در مقطع دکترای مهندسی عمران گرایش سازه دانشجوی ترم اول دانشگاه شهید باهنر کرمان است.
فاطمه نابینا است و از مشکلاتی میگوید که ناآگاهی جامعه آن را رقم زده. از مشکلات فرهنگی مثل رفتارهای تبعیضآمیز و بدتر از آن توهینآمیز مردم نسبت به نابینایان تا انواع محدودیتها و مشکلات زیرساختی برای حضور اجتماعی این قشر در سطح جامعه. مشکلاتی که در کشورهای جهان اول دیگر سالهاست وجود ندارند و هرکس متناسب با لیاقت و شایستگیاش به کاری گمارده میشود.
اما مصاحبهی فاطمه بیابانی با سخن تازه فقط برای گلایه از سطح پایین فرهنگ و کمبود زیرساخت نیست. گفتوگوی او با ما پیرامون رفتاریست که مسوولان دانشگاه آزاد با او داشتهاند.
بیابانی میگوید دی ماه 1401 بود که فرماندار سیرجان شخصا با او تماس گرفته است و در شهر پاریز به دیدار او آمدهاند. به روایت بیابانی در این دیدار علی یعقوبی فرماندار شهرستان سیرجان رزومه او را پرسیده و وقتی دانسته که وی مدرک ارشدش را در دانشگاه باهنر با استادهایی معتبر اخذ کرده به این دلیل که یکی از استادان اعتبار جهانی داشته، به فاطمه بیابانی گفته شده است: همین که تو با این استاد درس پاس کردی انگار معادل دو تا مدرک دکترا داری پس میتوانی در دانشگاه آزاد سیرجان دعوت به کار بشوی و برای شروع در بخش پژوهش مشغول به کار گردی و در صورت تداوم بعدها تدریس کنی.
بیابانی روایت میکند که به او گفته شده که حقوق هم از جای دیگری به شکل مامور به خدمت از یک شرکت به دانشگاه آزاد تامین میشود.
بیابان تاکید میکند که دو روز بعد شخص فرماندار با او تماس گرفته و اعلام کرده که راننده به پاریز فرستاده میشود تا بیابانی را برای حضور در مراسمی به دانشگاه آزاد سیرجان بیاورد.
به گفتهی بیابانی در این نشست، رییس دانشگاه آزاد و فرماندار به تمجیدهای غیرضروری مثل افتخار شهر بودن وی و اینکه یکی از نخبههای سیرجان اینجاست پرداختهاند.
از این مراسم عکس برداری هم شده و خبر آن خیلی زود در چند رسانه و از جمله سایت خود فرمانداری سیرجان منتشر میشود با این محتوا که با حمایتهای ویژه فرماندار خانم بیابانی که در رشته عمران از تحصیلات بالایی برخوردار بود به سر کار رفت.
به روایت فاطمه بیابانی پس از این مراسم در دانشگاه آزاد از او خواستهاند برای تکمیل فرایند جذب به عنوان شاغل در دانشگاه آزاد با مسوول مورد نظر در دانشگاه مرتبط باشد.
در ادامه به گفتهی بیابانی هربار مسوولان این امر در دانشگاه آزاد به نوعی او را دست به سر کردهاند و یک بار در بهمن ماه فصل امتحانات را بهانه کرده و بار دیگر آستانهی نوروز را در حالی که در اسفند دانشگاهها تعطیل نیستند! بعد از عید 1402 نیز گویا به بهانه تغییر نکردن ساعت رسمی و مشخص نشدن ساعت کاری دقیق دانشگاه از سوی مرکز را دستاویز قرار دادهاند تا از حضور او در دانشگاه به عنوان شاغل در بخش پژوهشی خودداری کنند!
بیابانی تاکید دارد که بارها از مسوول مربوطه پرسیده ساختمان پژوهش کجاست و چطوری باید کارش را شروع کند اما پاسخی نشنیده و برای پیگیری با شخص فرماندار هم که تماس میگرفته به دلیل حضور یعقوبی در جلسات مختلف به او پاسخی داده نشده است.
بیابانی حتا تاکید دارد که برای پیگیری وعده فرماندار به سراغ رییس دانشگاه آزاد سیرجان رفته است اما در کمال تعجب رییس دانشگاه از اساس این موضوع را که وی قرار بوده در دانشگاه آزاد شاغل بشود را انکار کرده و گفته است: «من در جریان نیستم موضوع چیست؟ حالا جلسه دارم. بگذارید جلسهام تمام بشود.»
بیابانی در ادامهی حرفهایش با کمال تعجب و شگفتی میافزاید: یعنی فکر کنین کسی که در آن جلسه میگفت خانم بیابانی افتخار شهر است، حالا دارد میگوید که اصلا در جریان نیست!
رییس دانشگاه آزاد طوری با من رفتار کرد که انگار یک گدای مستحق آمده باشد پیش او. حتا جواب سلام من را هم به زور داد و خیلی زود با گفتن وقت نماز است و من در جریان نیستم، دفترش را ترک کرد!
بیابانی میگوید پیش رییس مرکز پژوهش رفته او و پس از پرسیدن نام و نشان و رزومه، وعده به 10 روز بعد داده و اینکه فعلا مشغول ساماندهی نیروها هستند!
او حالا برایش سوال است که منظور مسوولان چه بوده که او را به یک مراسم نمادین کشانده و سپس دست به سر کردهاند؟ آیا دنبال رزومهسازی برای خودشان بودهاند و یا تنها جنبهی نمایشی و رسانهای آن برای مسوولان اهمیت داشته که بگویند حتا از نخبگان نابینا هم در سیرجان، استان و کشور چنین استقبال میشود؟