نقدی بر فرهنگهای جاری اشتباه در مراسم ختم و پرسه و تشییع جنازه در سیرجان؛
مـُـرده کلاچــی!
زمانی در سیرجان از پس مرگ عزیز هرخانواده یا بزرگ خاندانی، انبوهی از پارچه نوشتهها بر دیوار خانهی متوفا یا بازماندگانش نصب میشد که از طرف دایی و خاله و عمو و دوست و رفیق و همکار بود! رسمی که اگرچه علیالظاهر ورافتاد اما در قالب و شکل جدید به حیات خود ادامه داد. از جمله دستهگلهای بزرگی که غالبا آشنایان برای بازماندگان متوفا خریداری میکنند و روی سفارش دستهگل خود نیز با خط درشت مینویسند که از طرف چه کسیست و حتا دیده شده برای هرچه بزرگتر بودن این دست گلها به نوعی رقابت پنهان وجود دارد. دسته گلهایی که به ردیف بر سر مزار فرد تازه درگذشته و یا در راهروی خانهاش چیده میشوند و اگرچه اسباب خودنمایی برخی دوستان و آشنایان برای هم و برای بازماندگان هستند اما از سوی دیگر اسباب زحمت خانوادهی تازه داغ دیده هم میشوند. چرا که هم جمعکردن انبوه علمکهای چوبیِ گُل خشک از خانه، مشقتی میشود برای خانوادهای که غم از دادن عزیزی را دارد و هم اینکه آن خانواده بعدها باید در مراسمی مشابه به فکر جبران بیفتد و زیر بار هزینه برود.
از همین رهاورد اگر نگاهی به رسم و رسوم سیرجانیها در حوزهی خاکسپاری و عزاداری بکنیم، میبینیم از این دست مزاحمتها برای خانوادهی تازه داغ دیده کم که نیست، بسیار هم زیاد است.
همین که خانوادهی عزادار در عین پیگیری برگزاری انواع مراسم جواز و کفن و دفن و هزینههای خرید قبر، پیدا کردن یک مداح و قرآن خوانِ خوش قیمت و خوش صدا که در پرسه شور ماجرای گریه را بیشتر کند، باید به فکر شام و نهار مراجعان هم باشند، خود موضوع جالبی ست! به ظاهر در و همسایه و دوست آشنا برای عرض تسلیت و همدردی آمدهاند اما بعد از مدتی نشستن و با قهوه و حلواخرما و کاکائو پذیرایی شدن، فرد داغ دیده شاهد زمینگیر شدن و جاخوش کردن مراجعه کنندگان میشود. هرچه صبر میکند، میبیند که اینها نمیروند! پس ناچار میشود به عنوان میزبان به فکر تهیه شام یا نهار برای افراد حاضر در خانه بیفتد.
قضیه به اینجا هم ختم نمیشود البته! چرا که بارها دیده شده مصرفکنندگان نهار و شام متوفا که گویی طبق رسوم باید با خوردن نهار یا شام فاتحهای خوانده و نثار روح فرد درگذشته بکنند، به شیوهی برنامه بفرمایید شام و منتقدان غذا، گاه با طعنه و کنایه از اینکه غذای خوب و چرب و پر گوشتی داده نشده، گلایه هم میکنند! یعنی در یک بیملاحظگی تمام عیار، هم شرایط روحی و روانی داغدیدگان را در نظر نمیگیرند و در این وانفسا دغدغهی تهیه شام و انداختن سفره را بر دغدغههای دیگر آنان -که جای خالی عزیزشان را در دل حس میکنند- اضافه میکنند و هم اینکه احتمال نداشتن بودجه و توان مالی لازم در خانوادهی داغ دیده را نیز در نظر نمیگیرند!
حالا بماند اینکه انواع و اقسام فخر فروشیها از طریق نحوهی برگزاری مراسم عزای یک تازه درگذشته در بسیاری از خانوادههای متمول سیرجانی هم موجب شده چشم و هم چشمی و رقابت کاذب هم این میان ایجاد شود. کارهایی مثل گُل زدن و بلندگو وصل کردن به ماشینهایی آنچنانی گران قیمت که به شکل تجملاتی و تزئینی همراه با خودنمایی مجهز به سیستم صوتی و آذین بندی شده که پول خوبی نصیب گلفروشیهای شهر می کند. اما فقط و فقط این صنف نیست که از داغ دیدگی عدهای کمال بهره را برده و در فضای عاطفی به نفع فروش لوازم و خدمات غیرضرورش کسب درآمد میکند. تالارها نیز از فرصت پیش آمده بهره میبرند و منوهای رنگارنگ چند مدل غذا را ارائه داده و در تعداد 600 نفر و هزار نفر سفارش میپذیرند. خود گویاست چه پولی به حساب صاحبان برخی تالارها سرازیر میشود فقط و فقط برای اینکه خانوادهی متوفا از حرف و حدیث مردم میترسند و نگران آبرویشان هستند! درحالی که پهن کردن چنین سفرههایی ضرورتی نداشت اما لزوم آن را فرهنگ جامعه به خانوادهی متوفا تحمیل میکند. با گفتن و پچ پچ کردن این جمله که یک مراسم آبرومند برای فلانی نگرفتند. درحالی که خود همین کلمهی «آبرومند» بیلش خیلی گِل برمیدارد و برای بازماندگان سنگین تمام میشود زیرا مردم میگویند که اینها دیگر چقدر بخیلاند و از این قبیل حرفها که وقتی خانوادهی داغ دیده میشنود، داغ دلش تازه تر میشود تا از ترس باز شدن در دروازهی گشاد دهان مردم حاضر به تن دادن به هر خرج و مخارجی بشود.
این فرهنگ اشتباه طوری در برخی سنتهای غلط ریشه دارد که واژههایی مثل مردهخواری و مردهکلاچی از قدیمالایام ضربالمثلی بوده در توصیف افرادی که کار خاصی ندارند و آویزان زحمات و موقعیت بد دیگران هستند و هنوز هم تا به امروز کاربرد دارند.