ورزش؛ از رؤیای صلح تا کابوس قومیتگرایی!
وطن یعنی دیار ترک تا فارس
ورزش حرفهای را بنیانگذارانش همیشه «زبان مشترک انسانها» معرفی کردهاند؛ عرصهای برای دوستی، رقابت سالم، فهم متقابل، و نمایش تواناییهای جسمی و اخلاقی انسانها. از المپیک باستان گرفته تا جامهای جهانی و لیگهای مدرن، شعارها همواره بر صلح، رفاقت، برابری و رقابت جوانمردانه استوار بوده است. اما همین پدیده که قرار بود پلی میان ملتها، اقوام و شهرها باشد، این روزها گاهی به میدان تقابلهای خطرناک قومی، شهری و مجازی تبدیل میشود. بهویژه در کشورهایی مثل ایران، که تنوع فرهنگی و زبانی در کنار فشارهای اجتماعی و اقتصادی، زمینه انفجارهای احساسی را افزایش داده است.
اتفاقات اخیر مسابقه فوتسال گهرزمین سیرجان و تیم تبریزی تنها یک نمونه تازه از این شکاف در حال گسترش است؛ شکافی که دیگر محدود به سکوهای ورزشگاه نیست و در فضای مجازی به شکل ترسناکتری سر برآورده: فاشیسم مجازی، قومیتگرایی نفرتپراکن، و حملههای سازماننیافته یا سازمان یافتهی کاربران ناشناس.
اما چرا پدیدهای که با هدف صلح بنا شده، امروز به عاملی برای نزاع دو شهر، دو قوم تبدیل میشود؟ ریشههای این انحراف کجاست؟ و آیا راهی برای بازگرداندن روح واقعی ورزش باقی مانده است؟
۱- ورزش حرفهای؛ ذرهبین بحرانهای نهفته
ورزش حرفهای نوعی «آمپلیفایر احساسی» است؛ یعنی احساسات، هویت، افتخار و خشم مردم را چند برابر تقویت میکند. در شرایطی که جامعه زیر فشارهای اقتصادی، سیاسی و روانی قرار دارد، کوچکترین جرقه در میدان sport میتواند به انفجاری از خشم ذخیرهشده تبدیل شود.
مسابقه فوتسال میان تیم سیرجانی و تیم تبریزی در سطح ورزشی یک رقابت عادی بود، اما در سطح اجتماعی تبدیل شد به بستری برای انباشت نارضایتیها، سوءظنها، و رقابتهای هویتی. این رقابت در اصل درباره توپ و گل نبود؛ درباره «بودن» و «دیده شدن» بود. درباره شهری که خود را رهاشده میبیند در برابر شهری که احساس میکند تحقیر شده است. ورزش فقط بستر بروز بود، نه عامل اصلی.
۲- رسانههای اجتماعی: جایی که آزادی بیان با آزادی نفرت اشتباه گرفته میشود.
اگر دهههای قبل دعواهای ورزشی با سوت پایان داور خاموش میشد، امروز فضای مجازی مسابقهای تازه و بیپایان رقم میزند؛ مسابقهای بدون داور، بدون قاعده، و بدون مسئولیت. کاربران با نامهای جعلی و هویتهای پنهان هر جملهای را مینویسند که در واقعیت جرأت گفتنش را ندارند.
در اتفاقات اخیر نیز بخش بزرگی از التهاب توسط «کامنتهای ناشناس» ساخته شد. گاهی حتا نه از طرفداران واقعی تیمها، بلکه از کسانی که اصولاً فقط برای آشوب و هیجان وارد بحث میشوند. الگوریتمها هم که عاشق خشونت کلامیاند، نزاع را بیشتر و بیشتر به چشم کاربران میآورند.
این همان «فاشیسم مجازی» است: شکل مدرن خشونت، بدون چهره، بدون مسئولیت و بدون ترمز. در این فضا، شهر تبدیل میشود به قوم، تیم تبدیل میشود به قبیله، و هر نتیجه ورزشی به جنگ نمادین.
۳- تعصب؛ وقتی هویت جمعی به ابزار نفرت تبدیل میشود
تعصب ورزشی زمانی زیباست که به هیجان، همبستگی و حمایت ختم شود؛ اما وقتی به قومیتگرایی و توهین تبدیل میشود، همانند هر ایدئولوژی افراطی دیگر خطرناک است. ریشه این افراطیگری در چند عامل نهفته است:
حس نادیدهگرفتهشدن
شهرهایی مانند سیرجان که از مرکز تصمیمگیری دورند، گاهی ناخواسته بار عاطفی ناکامیها و محرومیتها را روی تیمهای ورزشیشان میگذارند.
حس تحقیر یا تهدید هویتی
برخی هواداران تبریزی نیز حساسیت بالایی نسبت به مسخرهشدن یا نادیدهگرفتهشدن دارند. این ترکیب، قبری برای گفتگو و پلی برای توهین میسازد.
رقابتسازی مصنوعی
گاهی رسانهها، مدیران، یا حتی برخی مربیان برای داغ کردن محیط، رقابت را تبدیل میکنند به جنگ حیثیتی.
در چنین فضایی، کوچکترین اشتباه داور، یک خطای ساده، یا یک درگیری درون زمین تبدیل میشود به دعوای «قوم علیه قوم»، «شهر علیه شهر»، و «ملت علیه ملت»
۴- ورزشکاران؛ سیبل نفرتهایی که خودشان نقشی در ساختنش نداشتند
تلخترین بخش ماجرا اینجاست: بازیکنان که زحمت کشیدهاند، تمرین کردهاند و فقط برای رقابت سالم آمدهاند، ناگهان تبدیل میشوند به آتشبیار معرکهای که اصلاً مال آنها نیست.
در مسابقه اخیر نیز بسیاری از بازیکنان هر دو تیم سعی در آرامکردن فضا داشتند، اما این فضای مجازی و برخی تماشاگران بودند که تصمیم گرفته بودند جنگ را ادامه دهند.
ورزشکاران تبدیل میشوند به نمادهای جعلی دشمنی. یک بازیکن تبریزی ناگهان «نماینده همه ترکها» و یک بازیکن سیرجانی «نماد همه فارسها» میشود. این تجرید خطرناک است؛ زیرا دقیقا همان کاری است که فاشیسم در سطح سیاسی میکند: تبدیل انسان به نماد، تبدیل نماد به دشمن، و تبدیل دشمن به هدف.
۵- سکوی ورزشگاه یا سکوی سیاست؟
در کشورهای توسعهنیافته، ورزش اغلب به نیابت از سیاست، اقتصاد و هویت عمل میکند. بسیاری از مردم چیزی برای ابراز وجود ندارند جز یک تیم. در چنین جامعهای، شکست یک تیم تبدیل میشود به شکست «من». پیروزی تیم میشود پیروزی «هویت من»
به همین دلیل است که گاهی دعوای سکوها فقط ورزش نیست؛ عقبهای از ناکامی، خشم اجتماعی و گسستهای هویتی پشت آن نشسته. در بازی اخیر نیز بخشی از تنش ناشی از همین روند بود: فشار روانی و اقتصادی بالا، نبودن فضاهای گفتوگو، و تجمع انرژیهای منفی در کوچکترین جرقه.
۶- فاشیسم مجازی؛ دشمن بیچهره ورزش
فاشیسم مجازی خصوصیات مشخصی دارد:
ترویج نفرت قومی و شهری
تحریف واقعیت
ایجاد موجهای ناگهانی حمله
سوءاستفاده از هیجانهای ورزشی
بیهویتی و عدم مسوولیتپذیری
پلتفرمها نیز با اولویت دادن به محتوای جنجالی، عملاً به ترویج این رفتارها کمک میکنند. نباید فراموش کرد: امروز جنگها در خیابان نیست؛ در کامنتهاست. خشونت همیشه فقط به شکل مشت ظاهر نمیشود؛ که این بار شد اما در ادامه به شکل یک جمله، یک ایموجی یا یک کامنت سمی پدیدار میشود.
۷- راهحل چیست؟
برای بازگشت ورزش به مسیر طبیعیاش باید چند گام مهم برداشته شود:
آموزش هواداری مسوولانه
باشگاهها و مدارس باید فرهنگ هواداری را به نسل جدید آموزش دهند.
نظارت دقیق بر فضای مجازی. نه با سانسور، بلکه با پیگیری حقوقی توهین و تهدید.
ریشهیابی اجتماعی تنشها: بسیاری از دعواهای ورزشی ریشه در شکافهای عمیقتری دارد.
مسئولیتپذیری رسانهها و مدیران
تحریک احساسات قومی برای افزایش بازدید، خیانتی است به جامعه.
حمایت از گفتگوی بین هواداران: ساخت پروژههای مشترک فرهنگی میان هواداران دو شهر میتواند یخ دشمنی را آب کند.
۸- جمعبندی
ورزش حرفهای اگرچه با شعار صلح و دوستی آغاز شد، اما امروز زیر سایه فشارهای اجتماعی و فضای مجازی میتواند تبدیل شود به میدان نفرت. اتفاقات مسابقه گهرزمین سیرجان و تیم تبریزی تنها یک هشدار بود؛ هشداری که میگوید شکافهای اجتماعی را نمیتوان پشت سوت داور پنهان کرد.
ورزش میتواند همچنان زبان صلح باشد، اما به شرطی که ما نیز یاد بگیریم حنجرهاش را از فریادهای نفرت دور نگه داریم. ورزش باید جایی باشد برای باهم بودن، نه علیه هم بودن؛ جایی برای رقابت سالم، نه بازتولید دشمنیهای مصنوعی.
اگر مراقب نباشیم، «فاشیسم مجازی» همانطور که کلمات را مسموم کرده، ورزش را هم خواهد بلعید.
بد نیست در امر فرهنگ نیز باشگاه گهرزمین از تجربیات باشگاه گلگهر بهره ببرد. به هرحال عنوان ورزشی را هر دو تیم یدک میکشند اما یکی آن را جدی گرفته و دیگری نه.
تجربیات باشگاه گلگهر در رقابت با یک تیم ورزشی دیگر از تبریز نشان میدهد که چگونه موفق شدهاند در پوسترها با گذاشتن تصویر حسینخان بچاقچی و ستارخان باقرخان در کنار هم، این آمادگی ذهنی را از قبل ایجاد کردهاند که بازی دو تیم فقط بازی دو شهر از ایران است و نه بازی دو قوم و دعوای دو قومیت.