بیبرقی و بیآبی در حاشیهی توسعه نیافتگی!
این روزها که درگیر قطعی برق مکرریم و برخی مسوولان استان دارند با گفتن اینکه در صورت فشار بیش از حد به شبکه در فصل گرم ممکن است با از مدار خارج شدن شبکه و یک هفته قطعی داشته باشیم، افکار عمومی را برای قطعی چهارساعته آماده میکنند که قدر عافیت بدانیم و بترسیم که یک هفته برق نداشتن معنیاش آب نداشتن و اینترنت نداشتن هم هست، سالهای گذشته را مرور میکنم. یادم هست سالهای ۸۵ یا 86 بود که تازه چشمانداز بیست ساله برای توسعهی کشور تدوین شده بود. در سیرجان همین طوری مثل امروز برق میرفت و این همزمان شده بود با سفر عربستان مرحوم هاشمی رفسنجانی (که تازه خودش نماینده فرد دغدغهمند توسعه در این ساختار بود) و گفته شد مذاکرهای هم بر سر اجازه یافتن برای زیارت بقیع به ایرانیان انجام داده است.
من جوانکی جویای نام بودم، علاقهمند به نوشتن و شنیده بودم که یادداشتی در سخنتازه سیرجان نوشته شده حول این موضوع که آقای هاشمی رفسنجانی، مشکل امروز مردم ما قطعی برق است و نه زیارت کردن که از دور هم میشود دلها را روانهی بقیع کرد. همین موضوع در سیرجان جنجالی به پا کرده بود و پای خطبههای آقای حسینی ـ که تازه امام جمعه سیرجان شده بود- حرف از این شد که این مقاله توهین است یا نیست!
یادم هست بر سر همین موضوع با یکی از مجریان امروز شبکه استان توی تاکسی نشسته بودیم و او معتقد بود توهین شده و من که هنوز نه روزنامهنگار و نه سخنتازهای بودم، معتقد بودم توهین نشده.
هرچند در نهایت بتول هاشمی معصومی طی یادداشتی در هفتهی بعد که تاکید بر سیادتش داشت و تیتر «من هاشمیام» آب سردی ریخت بر جنجال و ماجرا ختم به خیر شد اما اصل دغدغه هم فراموش شد.
باری هدفم از این خاطرهگویی این بود که سیرجان را مشتی نمونهی خروار کل کشور ببینیم از منظر به حاشیه رفتن! چطور ۲۰ سال پیش، همین مشکل را داشتیم اما درحالی که تازه زیرساختهای آن روزمان هنوز در حال فرسایش بودند و مثل امروز فرسوده نشده و تحریم هم نبودیم که نتوانیم تجهیز کنیم اما با حاشیه رفتن و متن را فراموش کردن، دست روی دست گذاشتیم و درجا زدیم!! فرصت توسعهی کشور را با کژفهمی سوزاندیم. در همین سالها کشورهایی که حاشیهی خلیج فارس خطابشان میکنیم، این عربهایی که ما فارسزبانهای از خود بیا، نامتمدن و سوسمارخورشان میپنداریم از ما آیندهنگرتر و عاقلتر بودند و بعد از بیست سال، امروز فاصلهی ما با آنها به طرز معناداری تبدیل به شکاف عمیقی شده است.
امروز من روزنامهنگار مغضوب و مطرود، خودم مدعیالعمومام که چرا و چطور و چه کسانی سند چشم انداز بیست سالهی تدوین شده در خود جمهوری اسلامی را به هیچ گرفتند؟ اینکه دیگر سند توسعهی بازمانده از پهلوی نبود که بخواهیم زیر میز بازی بزنیم! ما حتا طبق همین هم پیش نرفتیم و امروز مردمِ خسته از رسانههای رسمی، حسرت زمان شاه را میخورند! چرا که به نظر میآید سند چشم انداز بیست ساله در توسعه را وارونه خوانده و برعکس حرکت کردهایم!
اگر عربها میادین مشترک گازی و نفتی با ما را استخراج کردند و با آن برای خودشان زیرساخت ایجاد کردند، ما تحریم شدیم و کمتر برداشتیم و همان قدری که برداشتیم هم خرج عطینای ژنهای خوب و... شد.
اگر عربها ورزش و فوتبال را تبدیل کردند به فرصتی برای توسعه و جذب سرمایهگذاری خارجی از طریق اعتماد سازی با میزبانی بازیهای جهانی، ما ورزش را فرصتی برای فساد و زد و بند و توزیع انواع رانت نفتی و معدنی میان عدهای عزیز شده دیدیم. آوردهی این همه پولپاشی در ورزش برای ما چیز دندانگیری نبوده !
اگر کشورهای جنوب خلیج فارس دغدغهشان استفاده از تجارب جهانی برای بکارگیری نیروگاههای برق خورشیدی-بادی و بهره بردن از انواع روشهای نوین استفادهی آشامیدنی از آب دریا و بخار دریا بود، ما مشغول دعوا بودیم که ته ماندهی آب شیرین ایران را از کشاورزی بگیریم بدهیم به صنعت یا نی مکنده از زمین را دوتا کنیم و در کنارش لوله هم بگذاریم برای انتقال آب سدها به صنایع آبخور معدنیمان.
خلاصه که انگار در همهی این سالها کیک ایران را جلوی یک بچهی خردسال گذاشته باشی، همان قدر بیتدبیر به همه جایش چنگی زده و دست آخر هم خودش کیک درست و حسابی نخوره، هم کل کیک را پخش و پلا کرده و از بین برده و هم تمام لباس و فرش را آلوده ساخته.
چون در همهی این سالها تمام آنهایی که بلد بودند کیک را درست بریده و درست و عادلانه در پیشدستی تقسیم کنند و از همه مهمتر به فکر تهیهی مواد اولیه باشند و کیک جدید بپزند، همه یا از کشور ناامید شدند و رفتند، یا بیمهری دیدند و منزوی شدند.
به یزدان اگر ما خرد داشتیم کجا این سرانجام بد داشتیم
شماره 836مورخ 17 اردیبهشت 1404